فردا: نهم شهریور 93 : سی و شش سال پس از تو



باید هنوز از شب پریشانی بریزد

از چهره ی لیبی پشیمانی بریزد

باید تمام ابرها را باخبر کرد

تا بغضشان یک صبح بارانی بریزد

بعد از هجوم خشکسالی ها بیا که...

از سبزی چشمت فراوانی بریزد

روز وصال ات شعر می خوانیم، سید!

شعری که اشکت را به آسانی بریزد

برگرد و حال جمعه ها را خوب تر کن

شاید به درد عشق، درمانی بریزد

بازآ که از چشمانمان این اشک کهنه

وقتی تو داری خطبه می خوانی بریزد

برگرد و بنشین در مسیر باغ ها تا

از دامن ات زیتون لبنانی بریزد