سلام بر شاعر محترم
مقایسه کردن این شعر با شعر فروغ فرخزاد از نوع قیاس شیر جنگل ،شیر خوردنی و شیر آب است
در شعر فروغ رابطه عاشقانه بین زن و دقیقا یک مرد اتفاق می افتد در حالیکه در شعر خانم هاشمی فقط در حد یک ادعا مطرح شده است که بله شکست معشوق را هم باید دید و بعد هم زنجموره هایی مطرح می شود که ما بار ها اتفاقا از زبان عاشق ها شنیده ایم هیچ رد پایی از معشوقی که ما باید شکستش را ببینیم در شعر پیدا نیست
معشوقی که در شعر خانم هاشمی مطرح می شود هویتی خاص و جدا از عاشق ندارد زنجموره هایش دغدغه هایش نوع تصوراتش هیچ تفاوتی با شخصیت عاشقی که ما می شناسیم ندارد
و اما در شعر فروغ طرفین عشق یا هوس و یا هر چیزی ،کاملا هویت یافته و تشخص دارند
اشعار زیر از فروغ فرخزاد در حد بضاعت بحث ثابت می کند که فروغ از چه عاشق و معشوقی حرف زند و یا گلایه می کند
او مرا برد به باغ گل سرخ
و به گیسو های مضطربم در تاریکی گل سرخی زد
وسرانجام
روی برگ گل سرخ با من خوابید
..
چه ره آورد سفر دارم ...ای مایه عمر ؟
دیدگانی همه از شوق درون پر آشوب
لب گرمی که بر آن خفته به امید و نیاز
بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب
..
می روم تا که عیان سازم
راز این خواهش سوزان را
نتوانم که برم از یاد
هرگز آن مرد هوسران را
من چه می دانم سر انگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من
آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من
از لبانش کی نشان دارم به جان
جز شرار بوسه های دلنشین
بر تنم کی مانده از او یادگار
جز فشار بازوان آهنین
..
مست بودم، مست عشق و مست ناز
مردی آمد قلب سنگم را ربود
بسکه رنجم داد و لذت دادمش
ترک او کردم، چه می دانم که بود
و اما در پایان نکته ای را خدمت شاعره محترم عرض کنم که البته شاید بر هیچ اصولی از نقد استوار نباشد و آن راه رسم اشنا زدایی از اسطوره هاست
شما فرموده اید
ببین که تیشهی نامهربانیات فرهاد!
و...
خانم محترم
فرهاد در ادبیات و پستوی حافظه ایرانی فرهاد است با همان عشق اتشین و همان پایداری و اخلاص
خوب ،حالا اگر شاعر بخواهد این اشنایت را از این اسطوره (اسطوره در معنای عام )بگیرد و به جای انهمه چه چه و به به نامهربانی بگذارد باید زمینه سازی و تمهید اندیشی فراوانی همراه با عرق ریزان روح انجام دهد
صرفا با چسباندن یک مضاف به فرهاد این اشنا زدایی و یا بهتر بگویم اشناییت زدایی صورت نمی گیرد
خدا حافظ