ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



منم علی البدلی در ذخیره‌های دلت!
چه کرده عشق تو با من... فقط بیا و ببین!
بیا و گوشه‌ی تنهایی‌ام کمی بنشین

همیشه حرف فقط از شکست عاشق‌هاست
بیا شکستن معشوق را به چشم ببین

ببین که تیشه‌ی نامهربانی‌ات فرهاد!
چه کرده یک تنه با کوه هیبت شیرین

بیا نگاه کن و لحظه لحظه شاهد باش
که ذره ذره می‌افتد غرور من به زمین

نگاه کن چه به روز نمازم آوردی!
ببین که با تو شدم مبتلا به "مُهر امین"

چنان بدون تو شک کرده هستی‌ام به خودش
که هرچه می‌زنم او را نمی‌رسد به یقین

صدای پای تو را می‌شنیدم آن دم صبح
که از حیاط دلم می‌گریخت پا ور چین

چه شد نیامده رفتی نرفته برگشتی؟
شدی چه زود صمیمی چه زود سرسنگین!

منم علی البدلی در ذخیره‌های دلت
که با رفیق خودم کردی‌ام تو جایگزین!

از این به بعد عبور و مرور حست را
مکن به روی دلِ خاکیِ کسی تمرین

تمام شد، برو از کنج خلوتم بیرون
برو برس به شکارت، تمیز دانه بچین!

نخواستم که بسوزد دلت، فقط گفتم
بدانی آن دو سه واژه چه کرده است، همین!
کلمات کلیدی این مطلب :  غزل عاشقانه ، انسیه سادات هاشمی ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1393/4/3 در ساعت : 23:54:4   |  تعداد مشاهده این شعر :  1279


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صادق ایزدی گنابادی
1393/5/10 در ساعت : 22:30:57
سلام بر شاعر محترم
مقایسه کردن این شعر با شعر فروغ فرخزاد از نوع قیاس شیر جنگل ،شیر خوردنی و شیر آب است
در شعر فروغ رابطه عاشقانه بین زن و دقیقا یک مرد اتفاق می افتد در حالیکه در شعر خانم هاشمی فقط در حد یک ادعا مطرح شده است که بله شکست معشوق را هم باید دید و بعد هم زنجموره هایی مطرح می شود که ما بار ها اتفاقا از زبان عاشق ها شنیده ایم هیچ رد پایی از معشوقی که ما باید شکستش را ببینیم در شعر پیدا نیست
معشوقی که در شعر خانم هاشمی مطرح می شود هویتی خاص و جدا از عاشق ندارد زنجموره هایش دغدغه هایش نوع تصوراتش هیچ تفاوتی با شخصیت عاشقی که ما می شناسیم ندارد
و اما در شعر فروغ طرفین عشق یا هوس و یا هر چیزی ،کاملا هویت یافته و تشخص دارند
اشعار زیر از فروغ فرخزاد در حد بضاعت بحث ثابت می کند که فروغ از چه عاشق و معشوقی حرف زند و یا گلایه می کند
او مرا برد به باغ گل سرخ
و به گیسو های مضطربم در تاریکی گل سرخی زد
وسرانجام
روی برگ گل سرخ با من خوابید
..
چه ره آورد سفر دارم ...ای مایه عمر ؟
دیدگانی همه از شوق درون پر آشوب
لب گرمی که بر آن خفته به امید و نیاز
بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب
..
می روم تا که عیان سازم
راز این خواهش سوزان را
نتوانم که برم از یاد
هرگز آن مرد هوسران را
من چه می دانم سر انگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من
آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من
از لبانش کی نشان دارم به جان
جز شرار بوسه های دلنشین
بر تنم کی مانده از او یادگار
جز فشار بازوان آهنین

..

مست بودم، مست عشق و مست ناز
مردی آمد قلب سنگم را ربود
بسکه رنجم داد و لذت دادمش
ترک او کردم، چه می دانم که بود
و اما در پایان نکته ای را خدمت شاعره محترم عرض کنم که البته شاید بر هیچ اصولی از نقد استوار نباشد و آن راه رسم اشنا زدایی از اسطوره هاست
شما فرموده اید
ببین که تیشه‌ی نامهربانی‌ات فرهاد!
و...
خانم محترم
فرهاد در ادبیات و پستوی حافظه ایرانی فرهاد است با همان عشق اتشین و همان پایداری و اخلاص
خوب ،حالا اگر شاعر بخواهد این اشنایت را از این اسطوره (اسطوره در معنای عام )بگیرد و به جای انهمه چه چه و به به نامهربانی بگذارد باید زمینه سازی و تمهید اندیشی فراوانی همراه با عرق ریزان روح انجام دهد
صرفا با چسباندن یک مضاف به فرهاد این اشنا زدایی و یا بهتر بگویم اشناییت زدایی صورت نمی گیرد
خدا حافظ




محمد یزدانی جندقی
1393/5/5 در ساعت : 20:17:8
سلام /
بیا ببین / بیا به / بیا ببین / ببین بیا / ببین / توجه :) در مصراع دوم را ) بیا به ) ..../
این کلمات دارای واج آرایی مناسبی هستند ضمن انکه ) ببین ) تکیه کلام تاثیر گذاری نیز هست به علاوه متکلم وحده بودن آنهم به صورت جزمی ) همیشه حرف فقط ) در صدر بیت دوم و ) فقط گفتم ) در پایان ) وقتی به اجرا می رسد بر تشخص سخن می افزاید //وجود شباهت معکوس ) شیرین و ؟ ) در نمایش شخصیت های افسانه ی باور پذیر شیرین وفرهاد یا خسرو و شیرین کنایه ای است که ضعف نسبی سایر ارایه ها را پوشش می دهد و این پرسش همیشگی مخاطب افسانه که به هر حال شیرین برای فرهاد است یا برای خسرو با هدف داوری اشتیاق مخاطب را دامن می زند به این اعتبار که حتی اگر چنین افسانه ای را به طور کلی و جزیی بررسی کنیم چه انچه مورد نظر افرییننده بوده است چه انچه که مخاطب خاص دریافت می کند و یا هر چه مردم عادی کوچه بازار می فهمند در همه ی این موارد ابعاد شخصیت های هر روایت متغیر خواهد بود گاهی یک بعد شخصیت در نظر گاهی در سطح قرار دارد و بسیار محدود و در نظر گاهی دیگر بعدی است عمیق و ووو... و همین پرسش های لحظه ای و بیشتر بی پاسخ باعث توسعه و تفسیر متون است به هر حال در این اثر دوست شیرین که جایگزین معشوق شده است این اثر ادبی را به عمق معنا در ارزیابی تفاوت هوس با عشق می رساند بدون هیچ دست آویز فرامتن ://
تمام شد، برو از کنج خلوتم بیرون
برو برس به شکارت، تمیز دانه بچین!//
و قول مولانا : انصاف بده که عشق نیکو کاراست / زان هست خلل که طبع کج رفتار است / تو شهوت خویش را لقب عشق دهی / از عشق تو تا عشق رهی بسیار است / به مر تیه ای از باز آفرینی رسیده است نکته قابل اهمیت دیگر در فضا سازی این متن نهفته است انجا که غرور راوی به کوهی تشبیه شده است که با هر ضربه ی تیشه ذره ذره به زمین می افتد //
ببین که تیشه‌ی نامهربانی‌ات فرهاد!//
چه کرده یک تنه با کوه هیبت شیرین//

بیا نگاه کن و لحظه لحظه شاهد باش//
که ذره ذره می‌افتد غرور من به زمین//
وجود قرینه ضربه ی ) لحظه لحظه ) و فرو ریختن ذره ذره / از تلاش و موفقیت شاعر در مهندسی موفق متن خبر می دهد همچنانکه تزریق قطره ای موضوع نیز این کشش را ایجاد می کند که مطلب تا پایان پی گرفته شود از نکات قابل درنگ بیشتر توجه به مرکز ثقل محتوایی این شعر است //
نگاه کن چه به روز نمازم آوردی!
ببین که با تو شدم مبتلا به "مُهر امین"// اگر این بیت مشهور سعدی را : ) چه نماز باشد ان را که تو در خیال باشی ) تو صنم نمی گذاری که مرا نماز باشد ) مدرک استحسان بگیریم بر هم زدن مرزهای موجود سنتی در پرداخت و دریافت توامان مضمون افرینی ) ایمان و شک ) در این اثر دیگر گونه و شکوهمند جلوه می کند ...
البته اینهمه تمجید به معنای این نیست که بر این غزل هیچگونه انتقادی وارد نیست ://
منم علی البدلی در ذخیره‌های دلت//
که با رفیق خودم کردی‌ام تو جایگزین!
// مصراع دوم علاوه بر حشو مورد اشاره منتقد محترم و صرف نظر از بار محتوایی مناسب و موثر ) جایگزینی ) که اشاره شد به طور کلی دچار ضعف پرداخت است همچنین این بیت ://
چنان بدون تو شک کرده هستی‌ام به خودش//
که هرچه می‌زنم او را نمی‌رسد به یقین// نهاد دچار پیچیدگی است به خصوص در مصراع اول ترکیب ) هستی ام به خودش ) و ) که هر چه می زنم او را ) امکان چنین انتقادی را فراهم می سازد اما تقابل موضوعی شک و نرسیدن به یقین با توجه به پیوستگی همچنان جان مایه ای قابل قبول است ...
در مجموع این شعر با معیار های غزل کلاسیک با امتیاز مبتنی بر تکیه کلام و شکل و محتوای مناسب مجال موفقیت دارد
محمد یزدانی جندقی
علی اصغر اقتداری
1393/5/5 در ساعت : 5:19:35
با سلام
یکی از مشخصه های بارز شعر بانوان که
با "فروغ "کلید خورد ، حضور ملموس یک زن در لابلای تک تک واژه هایی است که ساختمان شعری او را می سازند
واین بود که شعر بانوان دارای شناسنامه ی مخصوص به خود شد
در این شعر بیشتر باجریان سیال عاطفه رو به رو می شویم تا عنصر خیال ولی همان گونه که گفته شد شناسنامه ی یک زن شاعر دراین جا به نمایش گذاشته شده است
زنی که خودش را معشوق معرفی کرده واز بی وفایی عاشق می نالد واین بر خلاف شعر هایی است که در آن ها معشوق را بی وفا جلوه می دهد دوبیتی که در پی می آید واگوکننده ی این ادعاست
همیشه حرف فقط از شکست عاشق‌هاست
بیا شکستن معشوق را به چشم ببین

ببین که تیشه‌ی نامهربانی‌ات فرهاد!
چه کرده یک تنه با کوه هیبت شیرین

ولی همان گونه که اشاره شد اگر عنصر عاطفه را از این کار بگیریم به سختی می توان بر آن نام شعر نهاد البته در همین حال هم دچار همین شک هستیم .
اصطلاحات به کار برده شده توسط شاعر ، همان اصطلاحات معمول کوچه وبازار است در حالی که می توانست در پوششی از آرایه های ادبی بیان شود تا ماندگاری آن بیشتر شود
آوردن کلمه ی علی البدل ،تنها کنایه ی شاعر در این شعر است
منم علی البدلی در ذخیره‌های دلت
که با رفیق خودم کرد ه ایم جایگزین!( تو که حشو بود حذف کردم)
ولی در مصراع دوم شان شعرش پایین آورده وبا گفتن
که بارفیق خودم کرده ای تو جای گزین
از شأن شعرش کاسته
وبه نظم گرایش پیدا کرده است

البته ناگفته نماند که چون از دل بر آمده بر دل نیز می نشیند ولی ردپای آن چندان ماندگار نخواهد بود
با پوزش از شاعر

نام ارسال کننده :  فاطمه نانی زاد     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
هاشمی هاشمی خدانگهدار تو.... درود بی کران بر انسیه سادات هاشمی
خدابخش صفادل
1393/4/4 در ساعت : 18:37:16
درود. قشنگ بود.دست مریزاد!
سمیه اکبری
1393/5/12 در ساعت : 18:47:17
درود.

زیبا بود بانو
صمد ذیفر
1393/4/4 در ساعت : 15:2:27
سلام.
درود و دستمریزاد بانو هاشمب گرامی .
سروده زیبا و دلنشینی است .
موفق و مؤید باشید انشاء الله
(((((((((((((______))))))))))))
منم علی البدلی در ذخیره‌های دلت
که با رفیق خودم کردی‌ام تو جایگزین!

از این به بعد عبور و مرور حست را
مکن به روی دلِ خاکیِ کسی تمرین
محمد توحیدی چافی
1393/6/18 در ساعت : 12:50:28
سلام شعرتان بسيار بسيار زيباست ...آني دارد و بيت بيتش حرفي براي گفتن!...اگر شعر را با برخي از نقد هاي دوستان ملاك قرار دهيم بايد 99 درصد شعر هاي سروده شده در طول تاريخ را دور بيندازيم شاعره تواناي وطنم...استوار و برقرار باشيد.
محمدمهدی عبدالهی
1393/4/4 در ساعت : 0:1:36
سلام و عرض ادب خانم هاشمي بزرگوار
درود بر شما
زيبا و دلنشين بود
شاعرانه هايتان مستدام
مويد و منصور باشيد
سید علی احمدی
1393/4/5 در ساعت : 14:11:57
آخخخخخخییییییی
حسین مولوی
1393/4/11 در ساعت : 22:37:2
سلام
عالی بود
لذت بردم
نگاه کن چه به روز نمازم آوردی!
ببین که با تو شدم مبتلا به "مُهر امین"

چنان بدون تو شک کرده هستی‌ام به خودش
که هرچه می‌زنم او را نمی‌رسد به یقین
صغری اسلامی اصل
1393/5/13 در ساعت : 15:4:18
از این به بعد عبور و مرور حست را
مکن به روی دلِ خاکیِ کسی تمرین
سلام انسیه عزیز
خیلی قشنگ بود
مخصوصا این بیت
موفق باشید
سید فضل الله طباطبایی
1393/4/4 در ساعت : 8:15:49
با سلام
درود خداوند بر شما
زیبا و روان و جالب سروده اید
در پناه لطف خداوند موفق و مستدام بمانید .
مرضیه عاطفی
1393/4/6 در ساعت : 1:42:18
سلام دوست خوبم
عالی شاعرانه بود با اتفاقاتی جالب؛
"نگاه کن چه به روز نمازم آوردی!
ببین که با تو شدم مبتلا به "مُهر امین"
در پناه خداوند یگانه پیروز باشی.
یاعلی(ع)
حسین وفا
1393/5/15 در ساعت : 18:12:44
سلام و عرض ادب دارم
مهمان شعر زیبایتان شدم

پردازش این بیت بسیار زیباتر بود
نگاه کن چه به روز نمازم آوردی!
ببین که با تو شدم مبتلا به "مُهر امین"
درود بر شما
محمد توحیدی چافی
1393/6/18 در ساعت : 12:51:12
از این به بعد عبور و مرور حست را
مکن به روی دلِ خاکیِ کسی تمرین

بازدید امروز : 32,055 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,196,366
logo-samandehi