تا تکه تکه ریخت به روی غزل دلش
از زادگاه سبز ملائک دمیده بود،وقتی که رنگ از رخ دنیا پریده بود
وقتش رسیده بود که زیبا شود زمین،یک قطره نور از دل کوثر چکیده بود
كم كم رسيد نيمه اي از هل اَتي به او،باريد نور كوثر و شمس و ضحي به او
بخشيد حسن خلق خودش را خدا به او ،در دست هاش طرح سخاوت كشيده بود
تنها ترین ستاره ی شب های آسمان،جا ماند بین دسته ای از کفر باوران
آیا کسی میان شما در تمام عمر!،یک مرد، بین این همه نامرد دیده بود؟
بوی فریب تا در و دیوار رفته بود،تا چشم های خیره ی خون بار رفته بود
تا تار و پود سینه ی سردار رفته بود،با کوله بار درد به اینجا رسیده بود
تا چشم کار می کند اینجا خیانت است،حتی فضای خانه پر از بوی غربت است
دیریست چشم ماه ،پر از اشک حسرت است،از لحظه ای که زهر، لبش را چشیده بود
انگار پاره پاره شده از ازل، دلش،هی تکه تکه ریخت به روی غزل، دلش
تا شد به طشت سرخ پر از خون بدل، دلش،اینجای شعر باد غریبی وزیده بود
راحت بخواب از غم این دشنه تیز ها،از سرزمین همهمه ها و ستیز ها
این تیر های تشنه تو را بوسه می زدند،دنیا میان قلب کمان ها تپیده بود
با دوریت چگونه مدارا کند زمین؟!بغضی گلوی سرد قلم را فشرده است
یک شب بقیع در غم و ناباوری تو را،از شانه های خسته ی خورشید چیده بود
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/21 در ساعت : 5:47:38
| تعداد مشاهده این شعر :
1169
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.