سلامی بر امــــیر کشوری پهــــــناور وعرشی
سخن فاخر،وَ من جاهل به آسانی نمی دانم
زمانی کفشـــداری کردم از صاحبدلی، حرفش
مطابق با غزل، من فـــــرق چندانی نمی دانم
سلام.
و درودها بر جناب سیاه پوش عزیز .
عارفانه ، عاشقانۀ زیبا و قابل تاملی خواندم و لذت بردم . دستمریزاد.
پـُـرَم از آیه و سوره ولی در فــهم شان عاجز
مسلمانی، مسلمانی، مسلمانی نمی دانم
تقابل مورد انتظار خداوند از یک مسلمان در مقابل قران .سه مرحله است :
.1.خواندن 2.فهمیدن .3. عمل کردن .
آیه هایش روشنی بخش وجود
ذرّه در معــــنای آن اندر سجود .
کشتی نوح اســت چون آید بلا
هر که فهـــم آن کند گردد رها
مومنان را شرطِ ایمـــان با عمل .
شرطِ جنّت، درک قــــران با عمل
اجرای هر سه مرحله انسان را کامل و انسان حقایق را شاهد می شود ..
دو مرحله اول دوم بدون عمل ،حیرانی به همراه دارد.
و فقط مرحلۀ اول که در بیت آمده حتی حیرانی را هم ندارد .
که در بیت اول خود را به مردابی آرام و بی درد تشبیه کرده که حیرانی نمی داند
تکرار مسلمانی هم ناکید است که محور غزل است و تاکید بجایی است .که اگر این مسلمانی را می دانستم . امیر ملک تن که وسعتش بیکرانه تا عرش است، بر تخت سلیمانی (کمال) می نشست .
اگاهی به اعمال و بدون توبۀ نصوح و در نهایت علت همه این کاستی ها . داشتن عقل و نداشتن عشق .
عشق لازم است تا فهم و عمل قران حاصل شود و بر تخت سلیمانی نشیند و پشیمانی از اعمال غلط را به توبه نجات دهد.
حال و هوای درونی برای این قالب و ردیف آشناست .( غزل راز دنیا )
چه رازی داری ای دنیا من آن معنا نمی دانم
خطایی در اشارت نیــست.من ایمـا نمیدانم.
سفر در ملک هســــتی از پی سرّ بقا کردم
گذشتم از پل دنیــــا .ره عقبــــا نمیدانم.
سعادت و رستگار تان آرزوست
--------------
سلام و بسیار سپاس از حوصله شما
بنده نوازی فرمودی جناب ذیفر
التماس دعا
این شعر اخیر را قبلا ندیده بودم