حرفي بزن زيباي من زيرا كه لحني دل نشين داري
آهوي چشمانت رها...اما پلنگي در كمين داري
جولان بده با چشم هايت سينه ام را زيرو رو كن زود
تنها شمائي اختياري تام بر اين سرزمين داري
در پشت پلكم يك جهان ديدن برايت منتظر مانده است
زيرا شنيدم روي اندامت حرير از فرودين داري
وقتي منجّم ها رصد كردند چشمان تو را گفتند
در گردش هر چشم خود منظومه هايي آتشين داري
من مطمئنم راه ها چشم انتظارِ ديدنت هستند
زيرا كه خورشيدي درون ِ سينه ....ماهي بر جبين داري!!
مجتبي اصغري فرزقي(كيان)مشهد
وبلاگ :شعرنوپيراهني در باد