” فریاد ِ من از فراق یار است ”
یاری که همیشه در کنار است !
بیتی که سروده شد ، نشستم
گفتم به خودم که این چه کار است
یک مصرع ِ آن که مال “سعدی” ست
این مصرع ِ بنده هم شعار است
تنها نه که من ، که یار ِ من نیز
امروزه به درد ِ من دچار است
لیــلی ســر ِ کـوچه آمد و دید
مجنون تَه کوچه در فرار است !
غافل که به جای شخص ِ مجنون
بابای طرف سر ِ قرار است !
حوا به فرشته ای چنین گفت:
شوهر که شد آدم افتخار است
این جا شب و روز ، جای هر کار
دیگ ِ کلک و چاخان به بار است
در فصل ِ بخور بخور در این شهر(۱)
هر گوشه ی آن سِمی ناهار است!
یک نیمه ی شهر مست و نشئه
آن نیمه ی دیگرش خمار است
یک روز سواره ای پیاده ست
یک روز پیاده ای سوار است
این نکته بدان که بس مهم است
بعد از ۱ و ۲ ، سه و چهار است!
“سِدر” است اگر به قول برخی
در گویش ِ ما ولی “کُنار” است
هر چند که قافیه در این بحر
مانند ِ ستاره بی شمار است ،
گفتند اذان ِ ظهر …یعنی
هنگام ِ تناول ِ نهار است(۲)
کوتاست اگر چه عمر ِ “خالو ”
اما سخنش ادامه دار است….
پی نوشت:
۱-فصل ِ به خصوصی نیست ! همین که هوای شهر ِ ما خنک شد ، فصل یاد شده هم آغاز می شود.
۲- ناهار.