ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مثنوی پادشاهی!

پادشاهی بود در عصر ِ حَجَر
کلّه پوک و کلّه شّق و کلّه خر!

حضرتش دایم به فکر عیش و نوش
خوش خوشانش می شد از این جنب و جوش!

از قضا آن شاه ِ بی وجدان و لش
یک وزیری داشت مانند ِ خودش

بی سواد و قلّدر و بابا شمل
عاشق و دلداده ی ماه ِ عسل!

کیف ِ او از کیف ایشان کوک تر
کلّه اش از کلّه ی وی پوک تر!

غافل از ملت، حریص ِ عشق و حال
شهره ی این کار در بین رجال

گرچه دور از دانش و فرهنگ بود
خلق را گاهی نصحیت می نمود

کای خلایق چیز ناجوری ست پُست
کان ِ علم و معرفت بایست جُست

گفت، یعنی نانِ خود بایست خورد
هر کسی از کان ِ خود بایست خورد

پیش ِ ما دنیا به غیر از خاک نیست
دولتی چون دولتِ ما پاک نیست

هی فروکن، ریشه کن مانند ما
مهرورزی پیشه کن مانند ما
**
وای از آن جایی که گفتار و عمل
نیست یکسان نزدِ افرادِ دغل

وضع ِ کشور گشت خر تو خر بسی
معترض بر وضع ِ حاضر هر کسی

غفلت ِ شاه و وزیر از حال ِ خلق
آتشی افکند در احوال ِ خلق

نه کسی دادِ کسی را می شنید
نه کسی ناز ِ کسی را می خرید!

با شهنشاه و وزیری آن چنان
اَمن و آسایش همه رفت از میان

مردی و غیرت حسابش بسته شد
ملتی از بی حسابی خسته شد

یک طرف بی کاری و یک سو فساد
کس ندارد روزگار اینسان به یاد

از گرانی، مانده مردم هاج و واج
تا ثریا رفت نرخ ِ اسفناج!

عده ای گفتند، از راه ِ ثواب
چاره ی این درد باشد انقلاب

پس به پا خیزید ای مردان ِ مرد
حتم پیروزیم ما، در این نبرد
**
ملتِ با غیرت از بهر ِ قیام
کرد پای خود به کفش ِ انتقام

دسته دسته مردمان ِ جانفشان
آمدند از هر طرف، پیر و جوان

تا شود آزاد گردن ها زیوغ
مملکت شد جایتان خالی شلوغ!

دستِ ملت آجر و سنگ و چماق
دستِ دولت توپ و تانک و اسلحه!

(از کراماتِ همان عالی جناب
قافیه در بیتِ بالا شد خراب

در میان ِ فتنه و جنگ و گریز
قافیه کی می شود پیدا عزیز!)

جنگ شد مغلوبه، افرادِ وزیر
از نظامی تا امیر و تا اَجیر

چشم هاشان کاسه ی خون از غضب
جوی خون کردند جاری بی سبب

گرچه آخر دستِ دولت کار داد
این تقابل از دو سو کشتار داد

هرچه می دیدند آتش می زدند
نعره های کو نفس کش می زدند

یک طرف شد پیرمردی واژگون
آن طرف تر نوجوانی غرق ِ خون

در چنین هنگامه ی قاراشمیش
دو، دو ِ غارتگران گردید بیش

سارقی، خوش کار ِ ملت می ستود
خوشتر از آن مال ِ مردم می ربود!

موج ِ هَرج و مَرج تا آمد پدید
مرغ ِ خوشبختی همان دَم پر کشید

در پس ِ درگیری و آن گیر و دار
رفت کلّی کلّه ها بالای دار
**
بعدِ چندی در میانِ خاک و خون
شاهِ خائن عاقبت شد سرنگون

پوزه ی وی بر زمین مالیده شد
خوب دقت کن: چنین مالیده شد…(۱)

این هم از آن پادشاه و آن وزیر
هر کجا شاه است گو عبرت بگیر

ما وَقع را شرح دادن مشکل است
پای طبعِ سرکش ِ من در گِل است

خواستم وصلش دهم با آب و تاب
بر حکایت های بعد از انقلاب

جوهر خودکار ِ «خالو» شد تمام
قصه را بردم به پایان والسلام!

پی نوشت:
۱ـ این مصراع تصویری است

کلمات کلیدی این مطلب :  شعر طنز ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1392/7/8 در ساعت : 8:25:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  575


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

شهاب نجف آبادی
1392/7/8 در ساعت : 13:33:4
دستِ ملت آجر و سنگ و چماق
دولــــــت بیــــچاره را کردند عاق
تا کـــند مــثل سگان دوره گـــرد
بین مـردم زین شرارت واق واق
-------------------
خواستم " طولـــش "دهم با آب و تاب

*************
عالی است حضرت استاد
قریحه ای است روان و ستودنی
بدرود
راشد انصاری
1392/7/9 در ساعت : 9:32:37
ممنون
حیف که من وارد نیستم روی کار دوستان نظر بدم و کسی هم راهنمایی نمی کنه!
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1392/7/8 در ساعت : 18:14:32
طنز شیرین گر چه عبرت آور است

گوش ما دروازه ای خود محور است!


هر چه را خوا هد همان را بشنود

وای از این در وازه ای که بی در است


درود بر خالو راشد عزیز


ماناو طنّاز باشی.
راشد انصاری
1392/7/9 در ساعت : 9:33:46
ممنون...
فاطمه معین زاده
1392/7/14 در ساعت : 16:28:52
به نام خدا
سلام خالو راشد. جالب و خواندنی بود . انشاءالله جوهر خودکارتان برقرار!
به نظرم در این بیت؛
چشم هاشان کاسه ی خون ازغضب
خون ها کردند جاری بی سبب
مصرع دوم، اگر به جای «خون ها» می نوشتید «جوی خون» روان تر و بهتر می شد.
جوی خون کردند جاری بی سبب ...
راشد انصاری
1392/7/15 در ساعت : 8:25:25
ممنون حق باشماست خواهر
علی یوسفیان کناری
1392/7/8 در ساعت : 14:31:44
سلام
قلمت نویسا راشد جان
برقرار باشید شما همه عزیزان هرمزگانی
یاحق
راشد انصاری
1392/7/9 در ساعت : 9:33:12
سپاس
عزیزی....
بازدید امروز : 1,924 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,223,131
logo-samandehi