یک شب به دل کوه و کمر زد با تو در قله ی پر ستاره پر زد با تو این زخمی بی قرار را می گویم؛ قلبی که همیشه تندتر زد با تو درود بر خواهر بزرگوار و استاد گرامی سرکار خانم بهزادی انصافا زیباست/روان و فصیح /محفوظ باشید/بدرود ---------------------------------------------------- متشکرم از لطف شما...ممنون که مرا می خوانید.
|
سلام شعر در چارچوب نظم زیبایی دل انگیزی دارد که خواننده از آن بهره می برد منتهی همین شعر می تواند بال گشاید و در سطحی عالی تر خودنمایی کند زمانی که واژه ها پیوندی روشن و دلنوازتر وجود داشته باشد شب کوه و کمر قرابت زیبا شناختی در مفهوم دارند اما بین قله و پر و ستاره و پر زدن کمی فاصله حس می شود قلب و تندتر زدن نیز فاصله اشان با کوه کمر و ستاره در زیبایی کم نیست اگرچه بین همیشه و قلب که همواره در کار است تناسب خوبی برقرار میشود به هر تقدیر این نگاه هیچ از زیبایی های شعر شما کم نمی کند اما می گوید می توان با ایجاد قرابت و نزدیکی بین واژه ها شعر را لذیذتر و گیراتر نمود امید که لطف شما به جمع شاعران این سامانه همواره به جریان باشد --------------------------------------------------------- سلام بر شما متشکرم از نظر خوبتان استفاده کردم
|
سلام خانم بهزادی عزیز اشعار قشنگی بودن
|
سلام شاعر گرامی- رباعی های زیبایی بود در مورد ضربه نهایی با خانم حسنوند موافقم ... مانا باشید ------------------------------------------- سلام جناب بحرانی...خوشحالم که مرا می خوانید در مورد ضربه شاید حق با شما و خانم حسنوند است اما من در رباعی اول بخصوص مصرع آخر یک تجربه را که مرورش هنوز هم برای خودم شیرین است آورده ام فقط نمی دانم چقدر در انتقال این حس به خواننده موفق بوده ام؟
|
سلام رباعی اول را بیشتر پسندیدم البته نه آنگونه که از یک رباعی انتظار دارم در رباعی دوم تنها یک نظم حاکم است با موضوعی کلیشه ی مانا باشید و موفق خواهر خوبم
|
سلام خانم بهزادي شعراتون خوب هستند اما به خاطر مرور شعرهاي قبلي شما بارها و بارها .... حالا سطح توقع ما بالا رفته ضربه نهايي ! كجاست ؟!. ------------------------------------------- سلام لیلای عزیز ...ممنون ار توجهتون. اونجا که قلبم تندتر می زنه!
|
بسیار زیبا بود بانوی مهربانی ها ----------------------------------------- ممنون نغمه عزیز....ناگاه یاد اولین روزهای وبلاگ نویسی افتادم. و بالی برای پرواز1 و2 ... چه روزهایی بود!
|
با لهجه ی ابرها صدایم کردی! درود قلمت ابی ---------------------------------- ممنون شبنم عزیز
|
من بر عکس دوستان به چیزی به نام ضربه نهایی به عنوان یک تکنیک صرف معتقد نیستم.یک رباعی زیبایی های متعددی می تواند داشته باشد که گاه زیر نام یا شعار ضربه نهایی گم می شود.چیزی که این روزها به عنوان ضربه نهایی بر زبان های جاری میشود جز یک برداشت سطحی نگرانه وروبنایی به شعر نیست.شالوده ی رباعی های موفق یک غافل گیری ونوعی بازی با زبان یا تصاویر وچیزهایی از این قبیل است که از مصراع اول پی ریزی میشود ودر مصراع چهارم نتیجه میدهد.بسیار بدیهی است که مصراع چهارم به عنوان نتیجه هم ملموس تر وهم مورد توجه تر است بر همین اساس مجموعه تکنیک هایی که به خلق یک مصراع می انجامد به علاوه "آن"ی که شعر ایجاد می کند اگر در کنار هم قرار گیرند در مصراع چهارم نا خود آگاه فضایی را ایجاد می کند ما برداشتمان از آن یک ضربه یا یک غافل گیری یا چیزی شبیه به این است ------------------------------------------------------------------- آقای خصلتی من نیز تا حدودی با شما هم عقیده ام...اما ضربه نهایی در برخی رباعی ها آنها را ماندگار می کند...من این ضربه نهایی را لزوما از جنس ضرب المثل و....برخی غافلگیری هایی که امروزه مد شده اند نمی بینم مثلا شاید تا امروز بنده چندین رباعی خوانده ام که مصرع آخرش مضمون از چاله در آمدن و به چاه افتادن بوده... امروز اگر رباعی ضربه ای هم بخواهد قطعا از جنس سوژه های نخ نما نیست از جنس ضربه هایی است که پشت آن اندیشه ای نهفته و نهایتا خواننده را در مصرع پایانی غافلگیر کند.... اما در مورد خودم من در اکثر رباعی ها علاوه بر ایجاد تصویر ...دنبال ایجاد یک حس مشترک با مخاطب هستم...طوریکه مخاطب هم خودش را در فضایی که من حس کرده ام حس کند....ولی نمی دانم چقدر موفق بوده ام. متشکرم
|