سلام بر شما خوشحالم لااقل اینجا هستید
|
سلام جناب پورعلیزاده زیبا بود بویژه: "بالش من از کبوترهای پیدرپی پُر است / خفتهها بیاطلاعاند از غمِ بیدارها" و "قصهی ما را رسولانی خبر آوردهاند / میرسد از راه آسانها پس از دشوارها"
|
درود قلم احساستان را جسارتا سطر آخر غزل احتمالا واژه ي ميرسد ،ميرسند نبوده جناب عليزاده؟ پاينده حس زيباي شعرتان
|
پاینده باشید جناب پورعلیزاده بسیار زیبا سروده اید / یا حق
|
ای دل درد آشنا با من چو بی دردان مباش ... درود بر برادر شاعرم
|
درود بر شما سروده ی جانداریست دست مریزاد
|
سلام آقای پورعلیزاده عطر غزل های زیبایتان،گاه تامدت ها در مشام جان باقی ست. پیروز باشید. بدرود
|
سلام بر آرش خان عزیز دلتنگتم برادر دیرپای و شادزی
|
سلام بر آرش عزیز شاعر موفق هم ولایتی ام غزل زیبایی است با ابیات و تصاویری دیدنی اما در بیت "بالش من از کبوترهای پیدرپی پُر است / خفتهها بیاطلاعاند از غمِ بیدارها" با همه زیبایی که مصراع اول دارد، نکاتی برای من نامفهوم است که امیدوارم از گیرنده باشد نه فرستنده: اول این که با وجود تمثیل خفته از بیدار خبر ندارد، می شود این برداشت را به عمل آورد که این مثل در رد افراد در خواب مانده است اما مصراع اول جدا از تصویر زیبای تشبیه پر به کبوتر (که البته این روزها کمتر بالشی را می توان پیدا کرد که پر داشته باشد) به نوعی بیانگر در خواب بودن شاعر است. با این همه تشبیه زیبا و شاداب پر به کبوتر با مفهوم منفی مصراع دوم سازگاری ندارد. دوم این که تمثیل مصراع دوم معلوم نیست به شاعر برمی گردد یا به آن دلدارها. در هر صورت بابت ارائه غزل خوبتان ممنونم. ارادتمند شهاب الدین رهنما
|