طرح مژگان تو با شعر مجسم نشود
که پری زاده در آیینه ی آدم نشود
پرده بردارجنون بر سر راهم بگذار
به نگاهی که از الطاف شما کم نشود
دفتری پرشده ازمنحنی ابروها
بی شب چشم ولی ماه فراهم نشود
هر چه کردیم سخن از تو بگوییم نشد
لاجرم یاد تو با غیرتو محرم نشود
شرح صدری بده ای شاه که دروادی صبح
نفس سوخته هم خانه ی شبنم نشود
لب حیرت به غزل خوانی اگر بازشود
فرصت آنکه دگرباره ببندم نشود