سلام خواهرم به جان حضرت با بیت بیت شعر پروازی داشتم در حرم اقا . . . یاد چای شیرین کربلائی ها هم رو حمو تازه کرد خیلی دعا کنید این رو سیاهو . . . . .............................................................................. سلام برادر بزرگوار ممنونم علی یارتون
|
باسلام وادب واحترام .زیبا وروان ودلنشین و خواندنی .موفق باشید ............................................................... سلام ممنونم
|
سلام . نظری داده بودم متاسفانه ارسال نشد ، مختصر عرض می نمایم ، وقتی ردیف " ..ایی که " هست ، " که " های ابتدای مصرع های دوم در ابیات 1 ، 2 ، 4 و 8 حشو به حساب می آیند . ....................................... سلام بر جناب پیام نور حرف شما درست...اما من این "که" را که ی تاکیدی حساب می کنم.گرچه حق با شماست و البته راه گریزی نداشتم! شاید علت کم بودن حرف اضافه در زبان فارسی ست!! اما اعتراف می کنم که هم عقیده ام با شما یا علی
|
سلام وحیده جان کشانده کار دلم را غمت به جایی که که سخت گریه کنم با تو در هوایی که چون همیشه زیبا وخواندنی.... لذت بردم از اینهمه شاعرانگی ............................................................................ سلام عزیزم ممنونم از لطفت
|
مرا غریبه کنی با تمام آدم ها روانه ام بکنی سوی کربلائی که - به ذره ذره ی خاک اش قیامتی دارد که محشر است در آن شورِ گریه هایی که- سلام وحيده جان. عالي بود. .............................................................................. سلام مطهره جان ممنونم عزیزم در مورد اون درخواستت برات توضیحاتی رو توی دفترت خواهم نوشت.
|
سلام خانم افضلی...غزل زیبایی بود...درود بر شما... ممنون. ............................................................................... سلام جناب شکری فرد ممنونم از شما یا علی
|
سلام به شاعره ارجمند و گرامی (2) ما تا صد - صد و بیست سال پیش از این دستور زبان فارسی نداشتیم که حال با اقتباس از زبان های فرانسه و انگلیسی و...و... داریم و رعایت آن را لازم می شماریم : یک تحول و نو آوری در ادبیٌات پارسی . تا حدود چهل سال قبل « نقطه گذاری » را بی اهمیٌت می شمردیم ( و یادم می آید وقتی در سال 1355 درکلاس آئین نگارش دانشگاه ابوریحان به جای استاد محمد پروین گنابادی ادبیٌات فارسی را می گفتم و در حوزه آئین نگارش در لزوم نقطه گذاری عبارتی گفته بودم یکی از استادان بسیار مشهور ادبیٌات به سختی به بنده پرخاش کرد که : این مزخرفات چیست که میروی در کلاس به داشجویان می گوئی ؟ غرب زده ! ) که حال دیگر به اهمیٌت آن معتقد شده ایم . البتٌه نقطه گذاری در زبان فارسی تا حدودی با نقطه گذاری در زبان های فرانسه و انگلیسی ، که مورد تقلیدشان قرار داده ایم تفاوت ( و خوشبختانه ، انعطاف ) یافته است و به سلیقه ی ایرانی نزدیک تر ؛ مثلا" در این شعر : - شاید بتوان پس از مصراع نخست ، سه نقطه (...) آورد ؛ و پس از مصراع دوٌم ، دو نقطه (:) . در بدو مصراع سوٌم سه نقطه . پس از مصراع ششم و هشتم ، دو نقطه (:) به جای خط تیره . پس از مصراع هفتم یک پوان ویرگول (؛) . و... عمری باشد شاید این تصدیع خاطر را نزد شاعره بزرگ اهل بحث و فحصی چون سرکار عالی ادامه دادم ... انشاء الله ............................................................................... عمرتان که انشاالله دراز باد و با برکت و سایه ی شما بر سر ما و ادبیات فارسی برقرار باد باز هم منتظرم برای آموختن بیشتر
|
سلام دوست عزیزم زیبا سروده ای برقرار باشی ممنون ................................................................ سلام عزیزم ممنونم از لطفت
|
|
تو خون پاک خدایی ! همان خدایی که... قلمتان تواتا. ............................................................................... سلام متشکرم
|
مرا غریبه کنی با تمام آدم ها / روانه ام بکنی سوی کربلائی که ... کار خوبی خواندیم. علی الخصوص چند بیت آغازین. ...................................................................... سلام و تشکر فراوان از لطف شما یا علی
|
سلام به شاعره ارجمند و گرامی (1) آیا این شعر یک غزل است ؟ . آیا مصراع می تواند با « که » موصول به مصراع بعدی وصل شده نه تنها یک جمله ( مستقل ) بلکه حتی یک « عبارت » هم نباشد ؟ . تاریخ رایج شدن اینگونه مصراعهای مختوم به « که » موصول را نمی دانم . فقط می دانم که در این اواخر ، و بگمانم بیش از همه نزد خراسانیها ( که بنده هم اندکی مشهدی و به اصطلاح آبخورده ی لفظ پارسی دری هستم ) رواجی نسبتا" چشمگیر یافته اند ... ...و اگر به دست نقطه گیران سختگیر و واپسگرای مقیٌد و متعصب به قواعد عروضی ِ دوران توحش عرب بیفتند نه تنها شعر شناخته نمی شوند ؛ بلکه احتمالا" مورد تکفیر شعری هم قرار بگیرند ! ، و چه بسا باشند کسانی که این شاعره گرامی ، و امثال چنین شاعرگان و شاعران ارجمند را به سرودن نوعی بحر طویل ( که البته و صد البته شعر نیست ) متهم نمایند ... امٌا آنکه عروض می داند باید بدیع را هم بداند ؛ و آنکه به سنٌت 15 قرن قبل در صحرای حجاز پایبند است باید متوجٌه شود که همین سنٌت هم یک ظهور و بروزی چون یک « نو آوری » داشته است و به قول شاعر : « سخن ، نوآر که نو را حلاوتی است دگر » . چرا ما نو آوری و تحوٌل در شعر پارسی نداشته باشیم و همچنان خود را به « قواعد عروضی شعر دوران جاهلیٌت عرب قبل از اسلام » مقیٌد نمائیم ؟!!! . راهکار برون رفت از این تقیٌد واپسگرایانه چیست ؟ عرض خواهم کرد اگر عمری باشد انشاء الله . ................................................................................................ سلام به استاد ارجمند استفاده می کنم از درسهای شما (البته من همون اندک هم اهل مشهد و کلا خراسان نیستم.نیمی از ری ام و نیمی از کرمان)! به هر حال عقیده ام این است که شعر حرف دل است و زیاد هم میانه ای با "عروض پرستان" ندارم... منتظر نکات ارزشمند شما هم هستم. از شما همیشه آموختم و می آموزم
|
(4) خداوند تبارک و تعالی به انسان زبان بخشیده است و با این وجود ، با بخشندگی تمام ، وی را مخیٌر به گفتن هرچیزی کرده است ؛ و مخاطب وی را نیز مخیٌر به شنیدن یا نشنیدن . شنوائیِ بیشتر بر گویائی بیشتر می افزاید و این است که هر شاعرو به خصوص شاعره ای با وجود اینکه حسٌاس و به اصطلاح دارای « قلبی کوچک » است در صورت خواست شنیدنِ چون سعدی ، که برای آن دنیائی را زیر پا نهاد ، « قلبی بزرگ » می یابد و سعه صدر و دنیائی وسیع و گسترش بیان خود به صورتی وسیع تر و باز هم وسیع تر « که ... » من اینجا این « که » شمارا معادل همان « اجازه داد خدا »کلید وصل می شمارم و روندی که تا نهایت جهان در احقاق حق وجود خواهد داشت انشاء الله « اجازه داده خدا تا دوای ما بشود اجازه داده همان اسمه شفایی که... چکیده از رگ تو...از گلوی تو..خونش تو خون پاک خدایی ! همان خدایی که...» خدای عالمیان است ، جنٌ و انس و ملک خدای عالم و آدم ، همان « خدائی ِ که ! » استوار و پایدار باشید انشاء الله ..................................................................................................... سلام به استاد خوبم خواندم و باز باید دقیق تر بخوانم و بهره ببرم تشکر استاد از وقتی که گذاشتید خدا خیرتون بده
|
چکیده از رگ تو...از گلوی تو..خونش تو خون پاک خدایی ! همان خدایی که... -------- زیبا بود.ممنون .............................................................................................. ممنونم از شما زنده باشید
|
سلام وحیده ی عزیزم باز هم یه غزل بسیار زیبا ازت خوندم...غزلی نو و متفاوت آفرین بر تو و ذوق سرشارت اجر این غزل نزد شهید کربلا محفوظ خواهد بود...انشاالله بهترین ها برای تو باد دختر ماه... .................................................................................... سلام زهرا جان ممنونم از تو عزیز دلم غم نبینی خوب من یا علی
|
(3) گفته ای جهانی است که « بی نقص ، خداست » و « دیکته ننوشته غلط ندارد » و لابد « شعر نگفته هم غلط ندارد » ! . شعر ، علم و منطق و ریاضیٌات نیست ؛ بلکه از سر غریزه ، احساس و عقیده و نهایتا" دکترینی است در جهانی با آنهمه دکترین . اصلا" یکی در ایران مسلمان در روز عاشورا به امام حسین (ع) حق می دهد و عزاداری می کند و به سر و سینه خود می کوبد و دیگری در مراکش بازهم مسلمان در همان روز به بهانه جشن کودکان مجلس رقص برپا می کند و...روزی در سال 1347 دانشجوئی 28 غلط از یک شعر سعدی در آورد و مرحوم حسین منزوی که غزلی از خود آورده بود تا برای آنتشار به آن دانشجو بدهد منصرف شد و رفت ... و امروز منزوی یکی از شعرای یزرگ معاصر ما است . بعضی از موضوعات برای شاعر خود به خود یک دام اند ؛ به خصوص مطالب تاریخی و احادیثی که مختلف الروایه اند و برای غالب شاعران « دام » شده اند و دست آویزی برای مخالفان و رقبایشان که : مطابق حقیقت نسروده ای ! . حال آنکه حقیقت صد در صد مسلٌمی هم در برخی از روایات وجود ندارد . بر شاعر است که حتی الامکان از احادیث و روایات وجیه المسلمین استفاده کند و به اصطلاح حتی الامکان « روزه شک دار نگیرد » . آیا همین که بیتی بسیار زیبا و روحپرور بود را باید به هر قیمتی نوشت و منتشر کرد ؟ حتی اگر با حقیقت منطبق نبود و چه بسا در راه نشر اکاذیب ؟ ... به نظر من ، ما ، یعنی بنده کمترین و سرکار عالی و اکثر قریب به اتفاق شاعران این سایت ، بسیار بیش از آنکه مرثیه سرائی کنیم روضه خوانی و روایتگری می کنیم و طبیعتا" در دام مسائل آن گرفتار می شویم . کاری که حتٌی جیحون هم به این نحو انجام نداد و شاید شهرت محتشم مدیون گریز وی از این دام باشد . از محتشم بخوانیم : « ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند - یکباره بر جریده رحمت قلم زنند * ترسم در این گناه ، شفیعان روز حشر - دارند شرم کز گنه خلق دم زنند » و... یا در آن ترکیب بند مشهور : « بر خوان غم چو عالمیانرا ... » کجا روایتگری می کند ؟ . بنظر می رسد ما غالب شاعران این سایت پای منبر مدٌاح و روضه خوان می نشینیم و گفته های نه چندان معتبر برخی شان را به شعر در می آوریم و به قول صائب ، و بلا نسبت ، : « از دو حرف قالبی کاز دیگران آموخته است - دعوی گفتار بر طوطی مسلٌم کی شود ؟ » و این را به این جهت می نویسم که آغازی از گرایش به روایتگری در سرکار عالی می بینم و حیف است .... حیف از آن قریحه سرشار و طبع لطیف و فراخنای اندیشه است که به چنین حوزه بحث انگیزی گرفتار آید ..
|
چکیده از رگ تو...از گلوی تو..خونش تو خون پاک خدایی ! همان خدایی که... اجرتون با سالار شهیدان مثل همیشه شیرین و شیوا و پر مغز. نکته ای که جناب پیام نور فرمودند درسته. البته به نظرم شور حاکم بر شعر باعث شده این ایراد خیلی به چشم نیاد. بعلاوه اینکه در برخی موارد معانی متفاوتی از دو «که» در یک مصرع به ذهن میاد در این صورت میتوانیم ایراد حشو را وارد ندانیم. به عنوان مثال در این بیت: غریب و باز غریب و غریب تر بشوم که آشنا بشوم با تو آشنایی که... از که اول بیشتر مفهوم «تا» به ذهن میاد: تا آشنا بشوم با تو آشنایی که... دل و دینتان آباد خواهر ارجمند ................................................................................................... سلام جناب سیاهپوش ممنونم از شما مولا علی یارتون
|