عاشق که شوم، کسی جلودارم نیست
با منطق زندگی سر و کارم نیست
در آینه خیره می شوم می بینم
از " من " اثری در کت و شلوارم نیست !
دوست خوبم امیدوارم باز از نگاه انتقاد امیزم به این رباعی براشفته نشوید.برای کسی که به گفته خودش تخصص اش رباعی است. گفتن در باره چندوچون رباعی کار درستی نیست ولی این رباعی که سروده اید را یکبار دیگر مرورکنیم:عاشق که شوم، کسی جلودارم نیست!مگر بقیه که عاشق میشوند کسی جلو دارشان است.اصلا عاشق شدن یعنی بی ترمز بودن مثل بسیجی های جنگ.پس چه اتفاق شاعرانه جدیدی در اینر رباعی باید افتاده باشد؟در مصراع چهارممی فرمایید بعد از خیره شدن دراینه خودتان را درکت وشلوارتان ندیده اید.لابد کت و شلوار را از تن مبارک دراورده اید دوست من.آیا این که از من اثری در کت وشلوارم نیست کشفی ویا اتفاقی انقدر مهم میتواند باشد که بن مایه یک رباعی را تشکیل دهد.درست است هر مطلبی را در این وزن بریزیم و وزن وقافیه اش درست باشد نامش رباعی است ولی .قدرت شاعرانگی وتخیل وگاه تصویر های بکر لازمه ی یک رباعی خوبست.امیدوارم این نوشته های حقیر را حمل بر حمله ناجوانمردانه به رباعی تان نکنید.
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
سلام دوست عزیز.ممنون از عنایت و نظر شما
من یادم نمیاد جایی گفته باشم تخصصم رباعی است.من اصلا نه تنها در رباعی بلکه در هیچ قالب شعری دیگری تخصص ندارم و هیچگاه ادعای شاعری نداشته و نخواهم داشت.اگه منظور شما توضیح بنده در حیات خلوته، بنده گفتم به این قالب علاقه دارم و بیشتر در این قالب کار می کنم و فکر نمی کنم علاقه داشتن و کار کردن با تخصص داشتن مترادف باشه. مطلب بنده در حیات خلوت :
" بنده چند رباعی از ایشون خوندم و با توجه به اینکه خودم به رباعی علاقه دارم و بیشتر در این زمینه کار می کنم فکر می کنم در این قالب نسبت به قالبهای دیگه موفقتر هستند ..."
و اما در مورد نظر شما در مورد رباعی بنده: با تشکر از وقتی که گذاشتین هرچند که توضیح و معنی کردن شعرو کار درستی نمیدونم اگه توجه کنید بنده "من" را با مشخصه آوردم یعنی منظورم از من، این " من " ظاهری نیست و اینکه گفتم " از" من " اثری در کت و شلوارم نیست
منظورم این بود که وقتی عاشق میشم انگار یه کس دیگه میشم و اون کسی که قبلا بودم نیستم و.. نمیدونم آسونتر از این چگونه باید توضیح داد. حالا آیا این اتفاق نیست؟!
در مورد بخش اول نقدتون در مورد مصرع اول مگه شاعر باید مغایر از بقیه باشه؟! آیا چون بقیه هم اینطورند نباید ازش حرف زد ؟!
بله بنده هم قبول دارم که تخیل، تصویر، اندیشه و...بن مایه هر شعری باید باشه ولی به نظرم باید اول این ویژگیها رو شناخت بعد درموردشون حرف زد.
شما قبل از اینکه من حرفی بزنم از حمله ناجوانمردانه صحبت میکنید؟!
سبز باشی دوست من