هزار آرزو به تن چه بی قرار می کشینگاه آینه چقدر پر غبار می کشیکجاست صولتی که بر رخ تو بود روز رزم؟تو کی شدی غزال و نقشه ی فرار می کشی!چگونه این همه حساب رفت و بی خبر شدیکه لعن بی شمار و ناسزا هزار می کشیتو که پرنده ی رهای هفت آسمان شدیچگونه پا به بند و بال در حصار می کشی؟تو بودی ای حریر آبرو تن جهان شدیچه شد که بر تنت ردای لت و پار می کشیبشوی سایه سایه خویش را کنار آفتابکه سالهاست بر خودت نقاب تار می کشی
وبلاگ حقیر