ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



وقتي پلنگي خانه اش آوار مي شد
وقتي زمين با لرزه اش بي تاب مي شد

هر لانه اي تا آسمان پرتاب مي شد

تنها درختان كم نمي شد بلكه با آن

تعدادي از گنجشكها هم....آب مي شد

وقتي پرنده با دهان روزه مي مُرد

ديدم كه عكسش با شهيدان قاب مي شد

وقتي پلنگي خانه اش آوار مي شد

از غصّه شبها ماه هم بي خواب مي شد

تنها سياهي از دهان ِ مرگ سر زد

اي كاش مقداري زمين مهتاب مي شد

آهنگ ِ شومي مي وزيد از كوچه هر شب

شيون سرازير ازسر ِ مضراب مي شد

ديوار ديگر تكيه گاهي مطمئن نيست

وقتي براي ريختن بي تاب مي شد...

 

مجتبي اصغري فرزقي – مشهد

وبلاگ :  http://mo1351.blogfa.com/ 


کلمات کلیدی این مطلب :  وقتي ، پلنگي ، خانه ، اش ، آوار ، مي ، شد ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/5/24 در ساعت : 9:42:12   |  تعداد مشاهده این شعر :  1206


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

م. روحانی (نجوا کاشانی)
1391/5/25 در ساعت : 15:33:26
سلام و عرض ارادت
همدردی مرا نیز پذیرا باشید
علی‌رضا رضایی (مجنون)
1391/5/24 در ساعت : 14:49:16
سلام دوست عزيز
موفق باشيد انشالله زيبا بود شعرتان
تسليت ميگويم حدثه ي أذربايجان را
نسرین کمال فر
1391/5/24 در ساعت : 11:8:34
سلام و خداقوت
من که لذت بردم.امیدوارم بتونم یه روز این جوری شعر بسرایم.
حسین سنگری
1391/5/24 در ساعت : 20:17:2
درود و تسلیت
اکبر نبوی
1391/5/24 در ساعت : 15:14:20
درود بر جناب فرزقی عزیز
زیبا و پر از اندوه. خداوند به شما عزت افزون عنایت فرماید
سربلند باشید
عالیه مهرابی
1391/5/25 در ساعت : 14:28:37
سلام
زیب سروده اید . دست مریزاد
علی عبداللهی
1391/5/24 در ساعت : 11:29:39
سلام گرامی سپاس
نغمه مستشارنظامی
1391/5/24 در ساعت : 15:59:54
ديوار ديگر تكيه گاهي مطمئن نيست...زیبا بود و غم انگیز
دکتر آرزو صفایی
1391/5/24 در ساعت : 11:52:15
درود بر شما
زیباست دست مریزاد
سارا وفایی زاده
1391/5/24 در ساعت : 16:29:56
سلام جناب فرزقی
دست مریزاد
زیبا سرودید.
بازدید امروز : 8,682 | بازدید دیروز : 39,532 | بازدید کل : 125,563,332
logo-samandehi