|
یک شب آیینه به دستم ،یک شب آیینه فروشم/ حُسنِ دیدارِ تو راهر لحظه ابرو می کشم/ *** من بر این آتشفشان هر صبح جارو می کشم/ صورتِ بد رنگِ شب را با قلمو می کشم/ ** برکه ای دارم که از نورِ تماشا آبی است/ ** صبح ها آیینه گردان هستم و شب ، عاشقم/ **** سلام طاعت قبول کمی بیشتر روی غزل کار کنید غزل خوبی خواهد شد یا علی مدد
|
سلام بر علی عبداللهی عزیز
زیبا بود
|
|
سلام جناب عبداللهی بزرگوار بسیار زیبا و دلنشین بود
|
|
سلام استاد
زیبا بود
التماس دعای تانم.
|
درود بر جناب عالی حس شعرتان دلنشین است سربلند باشید
|
آه هر لحظه تو را در خويشتن بو ميكشم درود بر شما بسير زيباست.
|
برکه ای دارم که از نورِ تماشا آب شد
|