جلسه شعر خوانی یکشنبه 3/2/1390
***********
فهیمه حسین زاده
تکه تکه
سکوت هایم را
روی هم سوار می کنم
پله پله
بالامی روم
برج نشین که می شوم
فریاد می شوم :
فریاد مورچه ها
//////////
مهرداد اسماعیل نژاد
لبخند بزن رفع کسالت بکند
تاماه ! به این لحظه حسادت بکند
بازورِ اداهم شدَه گاهی بگذار
لبهای تو خنده را زیارت بکند
///////
لبخند تو روح ماه را دزدیده
از من دل سر به راه را دزدیده
لبخند بزن همینکه می خندی ماه !
از کوچه شب سیاه را دزدیده
////////
گفتیم شب سیاه را خط بزنیم
از راه قبیله چاه را خط بزنیم
گفتیم نشد ، نشد خبر جز اینکه
از شانه ی کوچه ماه را خط بزنیم
///////
کوکب توفیق خواه
عادت کرده ایم
به همین سادگی
به چای ، صبحانه
عادت کرده ایم
به کاج های خیابان
که گاهی دوش باران می گیرند
و اتوبوس های زرد
تاکسی
نانوایی
جا می خوریم از خبر های ناگهان
مثل سقوط یک فضا پیما
یا صفر شدن
قبض گاز
و متعجب می شویم
از شنیدن مرگ زود به هنگام خودمان
////////
صندلی
مثل تمام چهار پایان
هیچ چیز نمی فهمد
هر روز در آغوش میز می نشیند
بی توجه به رفتن تو
یا به اشکهای من
تنها غم نامه های مرا مهر می زند
و گوش می سپارد
به آواز پرند های بی خانمان
///////
میثم مهر نیا
در رویایم به آسمان
می پرد
در رویایم جفت گیری می کند
در رویایم آواز می خواند پرنده ی خشک اتاق
///////////////
آقای الماسی
این خانه ء اجاره
دیگر
جایی برای این همه رویا ندارد
شبیه ، دوران تعبید
جایی
در آن سوی دیوانگی
جایی که مرزها
هنوز بوی اسارت میدادو
مردمانش
به جای چای
خونشان را دم می کردند
یک ، مکس کوتاه
دستهایم
بالا می روم
اکسیژن را به زور که تا نزدیکی ، قامتم آمده بود
پایین می کشم
به سرعت پرده ها را کنار می زنم
طبق روال همیشه
کوه که درآغوش
خورشید تب می کند
گناه می کنم
شاید این تنها
تابلویی است
که رنگ اتاقم را عوض
و تمام لحظه های تنهایی را
مهربان می کند
کاش
کمی برایم حتی از دور
دستی
تکان می دادی
//////////////
سید مهدی نژادهاشمی
به آتش می کشی آخر دوچشم بی قرارم را
من بی تو پریشان را من بی تو نزارم را
به تنهایی سپرده ساحلم را تکه ای از تو....
به موج و صخره می کوبد زمانه روزگارم را
خودت هم خوب می دانی مرا جز تو خیالی نیست
سروش مرگ می بندد دوبال اختیارم را
شبی از جنگل و از کوه شبی از آبشار و دشت
به قعر دره خواهد برد غمت ایل و تبارم را
به باد عافیت داده پس از یک عمر جان کندن
سیه چشم سمرقندی تمام اعتبارم را
فراموشت نخواهم کرد فراموشم تو خواهی کرد
به دست باد خواهی داد تو هم دارو ندارم را
من از این فصل تب دارد ، من از این فصل خواهد رفت
برآورده نخواهی شد یقینن انتظارم را
وبلاگ کانون ادبی فردوسی
http://anjomansite.blogfa.com/