با تشکّر از دوستان گرانمایهام که در واکاوی این بیت اهتمام داشتند، من هم نظر خود را پیرامون این بیت اعلام میدارم.
«جیبعریانی» اگرچه میتواند نشانی از جنون و آشفتگی هم باشد، امّا در این بیت، ترکیبی است که معنای فقر و تنگدستی میدهد و در بیت دیگری هم به این معنا آمده است:
ندارد پنجهی آفت کمین جیبعریانی
چو گل جرم لباس است اینکه من با خاک میسازم
بنابراین، جیبعریانی: نداشتن لباسی که تمام بدن را بپوشاند، در مفهوم مطلق فقر و ناداری.
مفهومی که مصرع اوّل دریافت میشود این است که جمعیّت خاطر از مسیر فقر فراهم میشود که بیدل آن را به عنوان یک باور کلی پذیرفته است:
انتخاب نسخهی جمعیّت هستی است فقر
عاشق بخت سیه میباشد اینجا خالخال
«کیسهی قلّاش» کیسهای که از درم و دینار خالی است (قلّاش: مفلس)
«کیسهی قلّاش ما» یعنی «کیسهي تهیای که ما داریم»
بیدل بین آستین و کیسه شباهتی میبیند و در برخی ابیات به آن اشاره کرده است:
به دستگاه تهیکیسگان فقر و نیاز
ز «کنت کنز» پر است آستین درویشان
بنابراین، آن کیسهی تهی که همراه همهی ماست و با «دست» ارتباط دارد، چیزی جز آستین نیست. (به شکل دیرین آستین هم توجّه کنیم که گاه فراتر از دست بوده و آن را میپوشانده است.)
«دست بیرون از آستین» نمادی برای عرض احاجت است و «دست در آستین» نمادی برای قناعت و خودداری از عرض نیاز.
دستِ در آستینم، بیدامن غنا نیست
صبحی است با اجابت، نامحرم دعا را
«چشم پر» تیز نمادی برای استغنا و احساس بینیازی است.
بهنظر میرسد مفهوم مصرع دوّم اینگونه باشد:
آستین تهی که ما داریم، دست ما را مانند چشمی پر میکند که احتیاجی به دیگران ندارد و از همهچیز و همهکس چشم پوشانده است.
حال ارتباط بین دو مصرع چیست؟
با فقر و ناداری خوگر شو و از این مسیر جمعیّت دلت را فراهم ساز (چون به دیگران توجّهی نخواهی کرد) همانگونه که دست وقتی به فقر و ناداری خو میکند (در آستین فرومیرود)، به چشمی قانع مبدل میشود که به هیچکس و هیچ چیز نگران نیست.
بیدل به اصلی بسیار ظریف معتقد است و آن «استغنای فقر» است:
ششجهت فرش است استغنای فقر
مفلسی در هیچجا قلّاش نیست
فقری که آدمی را از دیگران بینیاز میکند و پذیرفتن آن جمعیّت خاطر میآورد.
بایسته است در پایان کلام، به گفتهی ارزشمند استاد گرانمایهام جناب دکتر سیّدعلیمحمّد سجّادی پیرامون بیدل اشاره کنم: «دویست بیت منوچهری دامغانی، تبدیل به یک غزل حافظ شده است و یک غزل حافظ، تبدیل به یک مصرع بیدل.»
توفیق رفیق