غزل بانو ببین اشکامو خونه
دل شوریده شد دیوونه خونه
می شینم انتظارش تا بیاد اون
که شاید لحظه ای اینجا بمونه
فراقش میزنه آتیش به جونم
دل رسوای من در این زمونه
کجا گردم بدنبالش من زار
که تنها موندم آخه توی خونه
مکن اینقدر بیتابی تو ( عرفان)
میگیره دل دیگه هر دم بهونه
ای دل
نگیر ای دل دیگه اینقدر بهونه
میدونم که دلت یه چشمه خونه
شدی واله و شیدا ای دل زار
نمیاد اون دیگه هرگز به خونه
مکن اینقد تو بیتابی شب وروز
غم و داغ فراقت رو میدونه
نمومه روزو شبها گریه کردی
شدم از دست توای دل دیوونه
دیگه (عرفان) مده دل را به ناکس
که عمری رو چو اون حیرون میمونه