فریاد بر آمد ز نفوس مدنیت
مردیم خدا را ز نحوس مدنیت
چندی است که زیر جل اصلاحگراها
دشمن زند انگشت به کوس مدنیت
هر لحظه به شکلی بت عیارعیان شد
بستند اگر «جامعه» "«توس» مدنیت
شددیگ«نشاط»ش چوگرفتاربه نشتی
بر شد به فلک بانگ فسوس مدنیت
بایک دوسه تن نفله چوخودرفت به برلین
استاد گرانقدر دروس مدنیت
یک جلوه ز اطواروادایش همه دیدید
ای وای شود فاش چو بوس مدنیت
باور کند اذهان قسم حضرت عباس
یا بنگرد این دمب خروس مدنیت؟
در یک دوسه نشریه ز اصلاحگراها
شلتاق کند بچه ی لوس مدنیت
مشاطه شد وخواست که ابروکند اصلاح
آورد برون چشم عروس مدنیت
روی خوشش این بودفغان گر بنمایند
فردای دگر روی عبوس مدنیت
دین وشرف ومردی وغیرت همه برباد
خواهد شد ازین طرز جلوس مدنیت
گر معده ی درکت نکند طنز مراهضم
یک چند بخور نان سبوس مدنیت !
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/3 در ساعت : 7:50:51
| تعداد مشاهده این شعر :
1379
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.