«عروس یلدا»
سلام می دهم امشب عروس یلدا را
به شب نشینی اندیشه می برد ما را
امانتی ست که باید مواظبش باشیم
سپرده اند به ما این همیشه زیبا را...
تو یادگار نیاکان مان دراین فصلی
که با حضور تو بیرون کنیم غم ها را
به سرخ رنگ ترین هندوانه ها سوگند!
کشانده ای به حقیقت هزار رویا را
همیشه چنته ات از شوق کودکان پرباد
و روسپید کن ازآفتاب، فردا را
تو را اگر چه شب سرد و چله می گویند
به پای کرسی احساس می بری ما را
به یاد قصه ی مادر بزرگ می افتم
رسانده است به مجنون دوباره لیلا را
انار و پسته و بادام و قصه های قشنگ
نگاه گرم تو دلچسب کرده سرما را
بهار از نفست جان تازه می گیرد
سپیدپوش کن از برف ،کوه و صحرا را
تمام خلق تورا قد بلند می بینند
مباد چشم زنند آن بلند بالا را!
به یاد روی تو، فالی بگیرم از حافظ:
«سرود زهره به رقص آورد مسیحا را»