ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



عبدالله ابن الحسن ع
وقت تنگ آمد و طفلانِ همگی نالانند
همه یِ اهلِ حرم .... منتظرِ طوفانند
 
قتله گه جلوه یِ محراب و زمین سجّاده ست
جسمِ صد پاره یِ مولا به زمین افتاده ست
 
کودکان گوشه یِ یک خیمه همه منتظرند
همگی با لبِ خشکیده به هم می نگرند
 
این وسط شیر دلی دیده به میدان دارد
گر چه خُرد است ولی ریشه ز شیران دارد 
 
طفلِ دُردانه که فرزندِ حسن می باشد
پیِ شمشیر و کلاخود و کفن می باشد
 
شیرِ کوچک که به دامانِ عمو خو دارد
چون حسین ابن علی قوّتِ بازو دارد
 
وای یک لحظه اگر عمّه حواسش بِروَد
همچو تیری ز کمان جانبِ میدان بِدَوَد
 
گفت ای عمّه من از بختِ بدم ناشادم 
از علی اصغر و از عَون .....عقب افتادم
 
رخصتم ده که منم جانبِ میدان بروم 
همچو قاسم پیِ خونخواهیِ یاران بروم 
 
گفت رخصت بده ای عمّه ، عمو تنها است
میروم جار زنم....... او پسرِ زهرا است
 
نانجیب اند و ز اندیشه یِ دین معیوبند
به سر و صورتِ او سنگ چرا میکوبند
 
آه ای عمه ببین ..... دور و برش را بستند 
با کلوخی سرِ مولایِ مرا بشکستند
 
جامه یِ کهنه یِ خود , بهرِچه بالا داده ست
حرمله تیر زد و رویِ زمین افتاده ست
 
کوفیانی که به دینداریِ خود می نازند
پس چرا بر تنِ بی جانِ عمو می تازند
 
عمّه جان...منتظرم , دور و برش آمده اند
شمر با حرمله بر رویِ سرش آمده اند
 
منم عبدُلَلّه و اکسیرِ حُنینی دارم
وارثِ صبرِ حسن ......
شورِ حسینی دارم.......
 
میروم تا که دلِ فاطمه را شاد کنم 
میروم........
 بلکه عمو را ز غم آزاد کنم.....
 
 
مهران ساغری
کلمات کلیدی این مطلب :  طفلان ، تشنگی ، خیمه ، عمو ، شمشیر ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/8/7 در ساعت : 18:32:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  759


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حنظله ربانی
1396/8/15 در ساعت : 21:2:43
درود درود درود
مهران ساغری
1396/9/5 در ساعت : 11:18:39
درودها

تشکر از شما

بازدید امروز : 4,931 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,963,533
logo-samandehi