در گوشه ای نشسته امامی که خسته بود
مولا که در قفس پر و بالش شکسته بود
دیگر توان نبود به پایی که بسته بود
تنهاترین غریب،نمازش نشسته بود
بعد از نماز بر لبش أمّن یُجیب بود
ارباب عالمی که در عالم غریب بود
بعد از نماز ولوله تازیانه بود
در صبح و ظهر،نوبت آخر شبانه بود
رد کبود مانده به پشتش نشانه بود
با بغض میزدند، که حیدر بهانه بود
یا ربِّ نَجِّنی است که تکرار میشود
روزه گرفته با لگد افطار میشود
مولای ما به گوشه زندان عذاب شد
زهری خوراند دشمن و هر لحظه آب شد
از خون دل محاسن آقا خضاب شد
آری دعای هر شب او مستجاب شد
پر میکشد ولی،غل و زنجیر وا نشد
زهر جفای مانده به سینه دوا نشد
سید علی مرتضوی
اردیبهشت ۹۴
تاریخ ارسال :
1394/2/23 در ساعت : 4:10:58
| تعداد مشاهده این شعر :
739
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.