سلام
.
.
شعر احساسی است دوست
داشتنی که وقتی میاد فکرمی کنی همه چیز داری واز همه خوشبخت تری!
نه اینکه فکر کنید فخر فروشی می کنم ، نه ! یه جورایی حس می کنم ابزار قشنگی برای
زیرورو کردن دلتنگیهام در اختیار دارم، یه ابزار که در اختیار همه نیست وشاعرا وظیفه
دارند تا علاوه بر غم وشادیهای خودشون دلمشغولیهای دیگران رو هم بهش اضافه کنند!.
به نظر من شعر یه نوع خونه تکونیه، برای وقتهایی که دل آدم مثل
یه انباری پر از احساسهای جورواجوره، پر از حرف...
آره!
یه دل تکونیه دوست داشتنی با کلی غم وشادی که سروشکلشون میدی...
.
.
با من از خاطره ی کوچه و باران می گفت
چون بهاری که از آغوشِ زمستان می گفت
سوز پاییز به هر پنجره ای سر می زد
سوز پاییز که از غربتِ انسان می گفت
شعر می آمد واحساس ِ به هم ریخته را
شاعر شب زده با وزنِ پریشان می گفت
ساحل سرد نگاهش به دلم رحم نکرد
او که هر بوسه اش از هیبت ِتوفان می گفت
هر چه در سینه ی خود داشت برایم رو کرد
و چه با لذت از آن آتش ِ پنهان می گفت
000
من کجا و تو کجا ؟ پنجره ای نیست که نیست
دل تب کرده ی من بود که هذیان می گفت
تاریخ ارسال :
1392/12/19 در ساعت : 17:41:9
| تعداد مشاهده این شعر :
620
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.