در مسجدی موذن پیری مقیم بود
همچون بلال صاحب نیکوترین صفات
چندان قوی نظر که امام جماعتش
می خواند بی مبالغه حلال مشکلات
وارسته بود و علقه ی دنیا نه در دلش
پیوسته فکر آخرت و لحظه ی ممات
عمری نمود تجربه و دید مردمان
از هر قماش و دسته به هر سنی از حیات
خواهند تا که در صف اول مقر کنند
وقتی که می رسید به «حی علی الصلات»
زین شیوه بود بس متعجب کمی ملول
کز بهر چیست سبقت بی جای این ذوات
در هر صفی مقیم شود بنده با خلوص
البته می پذیرد از او رب کاینات
یک روز عاقبت متوسل به چاره ای
گردید تا محک زند آن جمع بی ثبات
بگریختند از صف اول به سوی در
از ماذنه چو داد ندا پیر خوش نیات
دانی چه کرد؟ کرد بدل با حضور ذهن
«حی علی الصلات» به «حی علی الزکات»!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/11 در ساعت : 9:4:24
| تعداد مشاهده این شعر :
1325
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.