بعد از سلام در این شعرشاهد شکل توسعه یافته ای در قالب چارپاره هستیم که نام صحیح تر آن دوبیتی پیوسته می باشد و منظومه ی افسانه ی نیما دارای چنین امتیاز شکلی است به نظر می رسد شاعر محترم در آفرینش این شعر به افسانه نیما نظر قابل توجهی داشته به همین دلیل این سروده درشکل منظومه ی افسانه خلق شده است اما در بحر عروضی از وزن رایج چارپاره در سال های اخیر پیروی می کند که بهره ور از بحری متفاوت در افسانه نیماست به عبارت بهتر منظومه ی افسانه دارای موسیقی و نیز محتوای متفاوت نسبت به اثار مشهور سال های اخیردر این قالب است
درشب تیره، دیوانه ئی کاو /دل به رنگی گریزان سپرده / دردرّه ي سرد وخلوت نشسته /همچوساقه ي گیاهی فسرده /می کند داستانی غم آور/ پنج سطر پایان پاره ی اول
در میان بس آشفته مانده /قصه ي دانه اش هست ودامی / وزهمه گفته نا گفته مانده /از دلی رفته دارد پیامی /داستان ازخیالی پریشان / پنج سطر پایان پاره ی دو م ... وزن عروضی فاعلاتن فعولن فعولن
شعر پیش رو از شاعر محترم معید داستان نیز دارای چنین شکلی است
تا که افتاد دانه از دستم / رفت و در زیر دست و پا گم شد/ قصّه ام،قصّه ی اناری بود /که بهشت اش نصیب مردم شد/شب یلدا به ما نیامده است....پنج سطر پایان پاره ی اول
نبض من را گرفت در دستش /گفت:((احوال شعله ور داری /گود افتاده زیر چشمانت /نکند عشق زیر سر داری))؟ پدرم یک طبیب حاذق بود... در وزن عروضی .فاعلاتن مفاعلن فع لن که از دیر باز رایج بوده و سعدی شیرازی از جمله مروجین این بحر کوتاه و موثر است :
"روزی افتاد فتنه ای در شام /هر یک از گوشه ای فرا رفتند /پسران وزیر ناقص عقل /به گدایی به روستا رفتند /روستا زادگان دانشمند /به وزیری پادشا رفتند/ "
بر این اساس می توان مدعی شد دوبیتی پیوسته در واقع وامدار قطعه است قالبی که بسیار دور افتاده و غریب است همچنین اگر چارپاره را قالبی نامحدود ذکر کنیم نیز سخنی به گزاف نگفته ایم قالبی که مانند مثنوی فرصت های بسیاری پیش روی شاعر قرار می دهد و دارای آسیب های فراوانی نیز هست که از آن جمله اطاله ی کلام است و در متن حاضر نیز نشانه هایی از این آسیب یافت می شود در قسمتی که از گرفتن فال حافظ صحبت می شودو همینطور قسمت پس از آن :
گره ی کورِ عشقِ ممنوعه /بین ما پیله می تند انگار/بودنم با نبودنت گره خورد /زوج و فردیم تا ابد انگار"دوری و دوستی حکایت ماست"....که از نظر لفظی نیز به قوت سایر اجزائ متن نیست و در اول " ممنوعه " و در سطر سوم " گره " با ادا ی محاوره ی این الفاظ زبان فاخر متن را تحت تاثیرقرار می دهد
و این پاره از شعر که یکی از بهترین قسمت های متن است :
آه نشکن غرور مردی را /که دلش در مقامِ اقرار است /ساعت سه....دوشنبه بعدازظهر /اوّلین بار.....آخرین بار است/ "عشق،بی اشتباه ممکن نیست".... بهانه ای به دست می دهد که در باره ساختار این متن هم تاملی کوتاه داشته باشیم
ساعت پنج " شاعر سعید بیابانکی
ساعت یک : حیات خلوت و گرم / زندگی روی بند آویزان /بوی پیراهن پدر دلتنگ /خسته از هرم یک عرق ریزان //
ساعت دو : حیات سرد و شلوغ / دل میان اتاق در تب و تاب /زندگی قطره قطره آویزان /چشم ها رو به تاق در تب و تاب/
ساعت سه : حیات بر لب بام / زندگی قطره قطره مویه کنان /ساعت چار: چادری تنها /روی بند لباس سرگردان/
بوی کافور بود و خاکستان /ترمه بود و گلاب بود و ترنج /ساعت تلخ حافظ و قرآن /عصر جمعه درست ساعت پنج ../
اگر ساعت پنج معیار داوری ما در انجسام متن باشد بر شعر معید داستان خرده گیری هایی رواست همچنانکه به یکی دو مورد اشاره شد نکته ی دیگر اینکه : پایانبندی از قسمت ششم کلید خورده و این ویژگی مثبت است اما تلمیح قسمت پایانی دور افتاده از سایر اجزاء روایت قرار دارد
از دیگر نقاط مثبت این متن ) صرف نظر از مباحث شکلی ) کارکرد مناسب سطر های اضافی در ایجاد انجسام روایت است که در مجموع موفقیت اثر را تضمین می کند به طور کلی درونمایه دوبیتی پیوسته پرداخت روایت از کل به جز ء یا تمرکز بر جزیی نگری را می طلبد مانند انچه در این روایت نیز گاه در خشان و گاهی در سایه اتفاق افتاده است در پایان از شاعر محترم و مخاطبین ارجمند که در مطالعه ی این نوشته ی قیاسی حوصله به خرج دادند قدر دانی به عمل می آورم