ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



غزل مثنوی( 2) ازاحد تا کربلا
آی مردم خواب مردن دیده ام
خواب خوب دلسپردن دیده ام


خواب دیدم دستها یک باورند
پرده های عاشقی را می درند


در حضور شرمگین سایه ها
آفتابی را به مسلخ می برند


خواب دیدم جاده ها پیدا نبود
ردی از مردان بی پروا نبود


خواب دیدم تا خدا فرسنگهاست
قسمت آیینه شهر سنگهاست


قلبها در سینه آسان می گرفت
بر فراز نی کسی جان می گرفت


عشقبازی با خدا هم ننگ بود
پشت این لبخندها نیرنگ بود


خواب دیدم با دو دست خویش داد
یک نفر خاکستر خود را به باد


خواب دیدم باز هم جامانده ام
روی دست خویش تنها مانده ام


تا به کی در هُرم آتش سوختن
چشم بر دستان ساقی دوختن


لاف لیلایی به مجنون ها زدن
سینه زیر بیرق خونها زدن


خون لباس دلبری های تن است
عاشقان را زخمو خون پیراهن است


در جنین خون تقدم با سرست
عرصه ی جولان تن ها کمتر ست


سر فراز نیزه رایت می شود
رقص تن بی سر اجابت می شود


نیزه می خواهم که طنازی کنم
بر ستیغش آسمان تازی کنم


گاهگاهی سر گذارم بر سرش
زلف خویش آشفته سازم در برش


فاش سازم غربتم را پیش او
او شود مولا و من درویش او


کو مجالی تا سبکبالی کنم
عقده های عشق را خالی کنم


سر به صحرای جنون زایی زنم
جرعه ای زان جام مینایی زنم


در نداریها ببازم خویش را
باز هم دیوانه سازم خویش را


ما قلندر نیستیم آزا ده ایم
همنشین تیغ و زخم و جاده ایم


سالها زخم شقاوت خورده ایم
از علی ارث شهادت برده ایم


از احد تا کربلا تمثیل ماست
اولین تصویر ما هابیل ماست


گام بردارید باران بلاست
چند فرسخ آنطرفتر کربلاست


بیرقی افتاده بر دوش فرات
چشمهای منتظر بر دست ماست


بر بلندای تمام قافها
صحبت از روییدن آیینه هاست

رضا کرمی

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/8/30 در ساعت : 20:6:47   |  تعداد مشاهده این شعر :  1660


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صادق ایزدی گنابادی
1392/9/4 در ساعت : 15:18:10
سلام بر شاعر محترم
قبل از شروع به نوشتن مطالبی در خصوص این شعر از جناب خصلتی می خواهم بپرسم چرا جواب خانم تهرانی خطاب به حقیر از ستون نقدها برداشته شده است
جناب خصلتی
اگر هیچ کدام از اعضای سایت مرا نشناشند شما که مرا شناسید و می دانید که بنده هیچ گونه شان و منزلتی برای خودم قایل نیستم و خودم را مستحق هرگونه جوابی حتی فحش توهین می دانم
و اما این شعر
1-شعر با مصراع خوبی شروع نشده است "آی مردم خواب مردن دیده ام "اصولا کابرد مصدر شعر را از دایره عینیت و هم ذات پنداری خارج می کند "ای مردم خواب دیدم مرده اند یا مرده ام و یا .. صرف نظر از قافیه شعر می تواند زنجیره ی زبانی جاری تری را در اختیار شعر قرار دهد به ویژه اگر می خواهد شعر رنگ عاشورایی نیز بگیرد تعبیر مردن نباید مناسب باشد
2-متاسفانه بیت دوم نیز برای حقیر که بهره هوشی بسیار کمی دارم بیت مغشوشی به نظر می رسد بنده مصراع "پرده های عاشقی را می درند" را نمی فهمم .
پرده دریدن در اصطلاح به معانی گستاخی است و در این جا به معنای گستاخی نسبت به عاشقی است و در این معنا به شدت با مصراع اول که دست تبدیل به باور شده اند نا همگون به نظر می رسد
شاعر محترم آگاه باشند که "باور" از با ر معنایی بر خوردارست که نمی توان آن را در فضای به وجود آمده در این مصراع به کار برد بار معنایی باور در اصطلاح زبان شناسان افزایشی است و اگر شاعری بخواهد از برج و باروی آن بکاهد حتما نیاز به تمهیدات زبانی دارد که در این مصراع فراهم نشده است

مصراع سوم در حضور شرمگین سایه ها /آفتابی را به مسلخ می برند قافیه ندارد که حتما شاعر برای ان توجیهی دارد فقط می خواهم خدمت شاعر عرض کنم هر توجیهی برای رها کردن قافیه مردود و در این ساختار نمی توان برای ان وجهی پیدا کرد
ضمن اینکه بیت به شدت کلیشه ای و تقریبا به یک عادت زبانی تصویری برای شاعران تبدیل شده است
بیت چهارم نیز مغشوش ،ضعیف و تکرار خواب دیدم در این بیت و چند بیت دیگر فقط برای پر کردن وزن آمده است و می توان شعر را با چفت و بند دیگری طوری گفت که فقط با خواب دیدم مصراع اول کار به سامان برسد
اما چرا بیت مغشوش است شاعر می گوید جاده ها پیدا نبود و رد پایی از مردان بی پروا نیز نبود دو تصویری که نیاز به تصویر دوم پیدا نمی شود وقتی جاده ای پیدا نباشد حتما رد پایی نیز نیست این بیت به لحاظ محتوایی نیز دچار مشکل است اگر شعر می خواهد بر دایره پیام رسانی و مفهوم محوری بگردد معمولا در دایره پیام رسانی جاده روشن است مگر این که بخواهد فضای سور رئالیستی به وجود بیاید که این شعر این مبنا را بر نمی تابد
در خصوص این شعر چند مطلب دیگر نیز هست که در فرصت بعدی قلمی می سازم
علی گیاهی
1392/9/1 در ساعت : 17:16:3
درود استاد ارجمند ممنون از سروده تان ماجور باشید
دکتر آرزو صفایی
1392/9/3 در ساعت : 20:5:12
درود جناب کرمی
زیبا سرودید
محمد شکری فرد
1392/9/1 در ساعت : 15:10:45
سلام استاد کرمی بزرگوارم...همیشه از شما بهترین ها را خوانده ام.

عالی بود...آموختم.
عبدالله عمیدی
1392/9/2 در ساعت : 13:33:1
سلام
درود بر قلم و فرياد سرشار از کربلاي قلمتان
مجید مه آبادی
1392/8/30 در ساعت : 21:58:22
درود
جناب کرمی خداقوت عزیز
ابراهیم حاج محمدی
1392/9/2 در ساعت : 13:11:19
درود و سلام بر استاد کرمی عزیز
بسیار سروده ی نغز و فاخر ای است . مأجور باشید
حمیده میرزاد
1392/9/1 در ساعت : 21:48:46
سلام ودرود

دلم برای خوانش قلمتان تنگ بود.

مدتی است از شما نخوانده ام


قلبها در سینه آسان می گرفت
بر فراز نی کسی جان می گرفت


عشقبازی با خدا هم ننگ بود
پشت این لبخندها نیرنگ بود

بسیار زیبااااا..
ابراهیم حاج محمدی
1392/9/5 در ساعت : 1:48:45
درود و سلام به استاد کرمی عزیز و نیز عمو صادق جان
عمو صادق عزیز استاد کرمی در عنوان شعر اشاره کرده اند که این سروده غزل مثنوی است عدم توجه حضرتعالی به این مطلب سبب شده است که بیت سوم را خالی از قافیه بدانید . عزیز برادر این بیت با بیت قبل خود هم قافیه است {می برند و می درند } از نظر شما هم قافیه نیستند ؟!!!
صادق ایزدی گنابادی
1392/9/5 در ساعت : 21:22:18
سلام برجناب حاج محمدی
استاد کرمی دو غزل دوبیتی در این مثنوی نسبتا طولانی آورده اند که توجیهی برای رها کردن قافیه نمی تواند باشد این دو غزل دوبیتی موسیقی شعر را اشفته کرده است جسارتا جناب حاج محمدی
آن قدر گیج نیستم که عنون شعر را نبینم بحث بر سر این است این دو غزل دو بیتی نتوانسته است قوم و خویشی خود را نسبت به شعر اثبات کند و اغتشاش قافیه را سامان بدهد
جناب حاج محمدی
خوب است که به جناب استاد کرمی هم تذکراتی در خصو ص استفاده از کلمات و فضا بدهید فی المثل به ایشان بفرمایید که در کدام کلبه ی عطار می تواند عشق بازی با خدا ننگ باشد ویا ...
بازدید امروز : 8,316 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,172,627
logo-samandehi