سلام محمد حسین گرامی
شعر زیبای شما بی اختیار مرا بسوی متن زیر راهی کرد ....ارادتمند ....حیاتی 9/8/92
و آنگاه زنی که کودکی در آغوش داشت
گفت : برای ما از فرزندان سخن بگوی
*******
پیامبر گفت : فرزندان شما به حقیقت فرزندان شما نیستند
آنها دختران و پسران زندگی هستند در سودای خویش
این جوهر حیات است که به شوق دیدار خویش
هر دم از گوشه ای سر بر می کند
آنها از کوچه وجود شما می گذرند
اما از شما نیستند
و اگر چه با شمایند
به شما تعلق ندارند
عشق خود را بر آنها نثار کنید
اما اندیشه هایتان را برای خود نگه دارید
زیرا آنها را نیز برای خود اندیشه دیگریست
جسم آنها را در خانه خود مسکن دهید
اما روح آنها را آزاد گذارید
زیرا روح آنها در خانه "فردا" زیست خواهد کرد
که شما حتی در رویا نمی توانید به دیدار آن بروید
ممکن است تلاش کنید که شبیه آنها باشید
اما مکوشید که آنها را مانند خود بار بیاورید
زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت
و با دیروز درنگ نخواهد کرد
شما کمانی هستید که از چله آن فرزندانتان همچون تیرهای جاندار به آینده پرتاب می شوند
کماندار نشانه را در بی نهایت می بیند
و با قوت ، شما را خم می کند تا تیرهایش با شتاب به دوردست پرواز کنند
بگذارید فشار این خم شدن با شادمانی شما همراه باشد
زیرا کماندار چنانکه تیرهای پرشتاب را دوست دارد
ثبات و استحکام کمان نیز برای او عزیز است.
__________________________________
درودتان.از اینکه سیاه مشق من بزرگان سایت را به ایراد سخنان حکمت آمیز واداشته است خرسندم.