ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دیدار از بهشت
نمی دانم بهانه ای بود یا سعادتی که بتوانم از آسایشگاه معلولین ذهنی
شهر مان دیداری داشته  باشم پس از ورود وهماهنگی با مسئولین

آسایشگاه و به همراه مدیر آن به سمت ساکنین اصلی وهمیشگی آن که

درحیاط آسایشگاه وتحت مراقبت پرستاران اجتماع کرده بودند ،رفتم.

آنها که بادیدن هر تازه واردی ذوق زده می شوند وبا نگاه هایی
معصومانه، اورا به جمع خویش فرا می خوانند. .
انگار در مجمع الجزایری از اندوه قرار گرفته بودم..
به زحمت از انفجار بغضم جلوگیری کردم تا اشک هایم
از نظر آنها پنهان بماند.ساعتی را در جمعشان
ماندم ولذّت این دیدارتلخ را با تمام وجودچشیدم !

لذّت دیدار کسانی را که با هیچ پرسشی در های بهشت به رویشان 
باز می شود." .
از لحظه ای که فرصت این دیدار به من هدیه شد،آنهایی که توان حرکت 
 یا زبان گفتار داشتند با حرکات والفبای مخصوص به خودشان،پذیرایم
شدند .   شادی در چشمانشان موج می زد .انگار عزیز ترین های

زندگیشان به دیدن آنها آمده بودند .عزیزانی که که آنهارا به جرمی

که خود درایجاد آن نقشی نداشته اند

tبه امان خدا رهایشان کرده بودند!
از من می خواهند که کار دستی هایشان را ببینم وبااصرار، یکی از
عروسک هایی را که با دست خود ساخته اند به من هدیه می
کنند وچقدر هم از این کارشان احساس رضایت می نمایند..
انگار سال هاست که تورا می شناسند وچه معصومانه ،هم با زبان وهم
با نگاه هایشان،با تو حرف می زنند  .دلشان می خواهد سفره ی غربت شان
را  باز کنند   وتو، میهمان

درد هاو دل تنگی ها یشان باشی.
زبانشان را می توانی تحمل کنی امّا امان از نگاهشان! گویی
در یک لحظه ی کوتاه می خواهند کتاب زندگی خود را به ذهن تو
منتقل کنند آن هم کلمه به کلمه ،صفحه به صفحه وفصل به فصل.!.
باید حوصله داشته باشی که داری . صبور باشی که هستی .شاعر 
باشی که می شوی! آن گاه هر کدام ازآنها واژه ای از شعر تو می شوند
واژه هایی  که در هیچ فرهنگ لغتی پیدا نمی شود. واژه هایی که
وقتی شعر تورا می سازند  خودت نیز از معنا کردن آن عاجز می
شوی!واژ ه هایی که در نهایت به غزلی تلخ ویا مثنویی سرشار 
اندوه بدل می شوند .غزل هایی از جنس غزل های بیدل وخاقانی
.مثنوی هایی از نوع  منطق الطیر عطّار ومخزن الا سرار نظامی...
وچه لذّتی دارد با این واژه ها شعر سرودن!!
 
درروزگاری که درمان آزمندان را 
بلعیدن قرص زمین هم کافی نیست!!
در این فراموش خانه ؛
نهایت خواسته ی یک دختر؛ 
آدامسی ست که از تو می طلبد
وچه مصرّانه!"!"
کدامین شاعر؟وبا کدامین مضمون ؟
شعری خواهد سرود به ماندگاری این شعر های مجسّم؛
به بلندی فوّاره های درد این اهالی ؛
به وسعت حسرت ناشناخته ی نگاه هایشان
به افق ها ی  تیره ی آرزوهایشان
وبه غمناکی دو بیتی چشمانشان!....
آری ! این هایند شعر های واقعی روزگار
که ناسروده مانده وناشنیده از یاد رفته اند 
شعر هایی از قبیله ی توفان واز تبار تندر؛
به زمختی سلسله جبال اندوه
به زلالی اشک های یک عاشق
شعر هایی که کهنگی ناپذیرند
واشتیاقت برای خواندن مجدّدشان افزون
شعر هایی که باید
هرروز زیارتشان کنی! تلاوتشان کنی!
آن قدر بخوانیشان تا از بَرِشان کنی !
مانند دوبیتی های باباطاهر
به گونه ی غزل گریه های مجنون
وبا این شعر ها به سماع برخیزی
 چون رقص مولوی در بازار طلا فروشان!
وبا آنها فال بگیری آن گونه که با غزل های حافظ!
و....
بهار 89.
قسمتی از مقاله ی من پس از دیدار از آسایشگاه
معلولین ذهنی شهر مان " سبزوار 
 
          
 
ctr3/c0d+v
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/6/1 در ساعت : 1:16:20   |  تعداد مشاهده این شعر :  732


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیاوش پورافشار
1392/6/1 در ساعت : 22:35:42
سلام استاد
با علاقه خواندم
آدمهای گرفتار به انحا مختلف در این جهان زیادند خداوند همه انسانها را از مصایب و رنجهای ناخواسته نجات دهد
مجتبی نادری طاهری
1392/6/7 در ساعت : 10:2:51
سلام استاد
یادمان می رود همیشه
یادمان می اندازید و این بهترین هدیه شماست به من و دیگران
ممنونم
یا علی
دکتر آرزو صفایی
1392/6/2 در ساعت : 13:0:47
درود استاد نیک مهر
بسیار زیباست
دست مریزدا
فاطمه تفقدی
1392/6/8 در ساعت : 20:49:52
سلام آقای اقتداری
احساس زلال تان ستودنی ست. شعرهای پنهان وگمنام، در این جهان شگفت بسیارند که باید نگاهی عاشق وپرسشگر داشته باشی تا بدان دست یابی.
پیروز باشید وچونان همیشه کوشا.
یاعلی
حبیب حاجی پور
1392/6/4 در ساعت : 15:18:26
باسلام!
خواندم و درتفکر غرق شدم.
درد دیگران داشتن موهبت الهی است.
سربلند باشید!
بازدید امروز : 3,176 | بازدید دیروز : 9,383 | بازدید کل : 123,046,018
logo-samandehi