|
برای دلتنگ ترین ..... سلام و سپاس خیلی قشنگ برای یزد سروده بودید یک ماه پیش بعد از 57 سال شوق دیدار یزد سر انجام دو روز آمدم آنجا زیبا تر از یزد نیافتم و ....با صفا تر از مردمش هم لذا تا چشمم خورد به شعر زیبای شما این رباعی ردیف شد کاریش هم نمی شد کرد: در عـــــمر بهـــشت ندیدم چــــون یـــزد مــن عاشــق در بـــست اهــورا مـــزدم ای کاش هر آن کس که ز من می پرسید می شد که بگویمــش - رفــیق ! از یزدم موفق و سر بلند باشید شهاب نجف آبادی منتظر ديدارتان در : 1- www.najafabadi-shahab.blogfa.com 2- www.shahab33.mihanblog.com
|
سلام بانو بسيار زيبا بود موفق باشيد
|
سلام دوست خوبم
زیبا سروده اید شعر نگاهتان را
"گاهی اگرچه می شکند شاخه هایمان
تو نا امید از جنم ریشه ها نباش
به اصل عشق جان بده بانوی آب ها!
باید از این درخت غزل های تازه چید!
ققنوس مادر همه ی واژه ها شد و
پایان او تولد یک نسل آتشین
باران گرفته بود و زنی دل شکسته داشت
در شعر از شعور خودش درد می کشید"
شاعرانه باشی بانو!
|
سلام بزرگوار بسیار زیبا بود تک تک ابیاتش رو دوست داشتم.
|
هستی قصیده بود وخدا با ظرا فتش زن را شبیه مصرعی از عشق آفرید ققنوس مادر همه ی واژه ها شدو پایان او تولد یک نسل آتشین باران گرفته بود وزنی دل شکسته ، داشت در شعر ،از حضور حودش درد می کشید شعر بسیار متین وفاخری بود که بیشتر ابیات آن را می توان به شاهد مثال آورد مانا باشی
|
سلام (1) گفته اند که « مرد » به عنوان منطق ، مذهب و پیامبر اولی العزم بنام نامی حضرت « آدم » ابو البشر خلق شد ؛ و زن به عنوان مجسٌمه ای از احساس یا « مصرعی از عشق » در « تکمیل » ؛ یا در « مقابل » ؟!!! کلیما که نامزد هابیل بود ، دل قابیل را برد ، آتش به پا کرد و عملا" قابیل را واداشت تا هابیل را بکشد ؛ و قابیل شد سرسلسله اهریمنیان جهان ! ...البته از جنس مرد ...و کسی که لااقل زن نبوده است ... و اینک آخرالزمان : « از زن نوشته اید ولی زن نبوده اید » ... انصافا" شعری است بسیار بسیار زیبا، روان ، و دل انگیز و دلنشین ؛ اسطوره ای ؛ امٌا لابد خطاب به « مرد » ( و با تاکید در عنوان ) که ، اگر اشتباه نکرده باشم ، باید بنویسم : شاعره ی محترم و شیرین سخن سرکار خانم دکتر رضائی چرا منادیگری انتزاع اجتماعی ( سگرگاسیون ) ؟! ... که می دانیم به چه ایسمی ختم می شود : ... ینیسم ... مخاطب سرکار عالی در این شعر اگر « مرد » نیست ، پس کیست ؟! « از زن نوشته اید ولی زن نبوده اید » از ساکنان این سرِ برزن نبوده اید ... ؟ (ادامه دارد )
|
هستی قصیده بود و خدا با ظرافتش زن را شبیه مصرعی از عشق آفرید مثل همیشه زیباست حوری بهشتی یزد پاینده باشی
|
هستی قصیده بود و خدا با ظرافتش زن را شبیه مصرعی از عشق آفرید . . . . باران گرفته بود و زنی دل شکسته داشت در شعر از شعور خودش درد می کشید سلام و درود و احترام بانو رضایی نازنین ندارم جز آفرین و احسنتتان هزاران درود مبارک باد روزتان قلمتان جاودان احساستان در امان باد
|
(2) زیباترین مصراعتان را می آورم : « داغی که مانده بر دل یک مادر شهید » و این « شهید » راه حق کیست ؟ آیا معمولا" یک « مرد » نیست ؟. و در باره آنچه که در پی آن آمده است و البته قبل از هرچیز یک شعر است فقط می توانم بیاورم : نعوذ بالله ! . و پس از آن نیز به اصطلاح از این باغ پر گل و ریحان وتماشائی « تازه تر از تازه تری می رسد » ؛ یا به سروده ی سرکار عالی : « باید از این درخت غزل های تازه چید » . اندکی جامعه شناسی و به خصوص مردم شناسی در ایران و فرانسه خوانده ام و از درد انبوه زن .... و ایرانی بی خبر نیستم ؛ دردی که مبحثش در کولتورالیسم است و نه در ناتورالیسم ؛ نه در فطرت مرد ( خدا رحمت کند شهید مطهری را ) ؛ امٌا شاعره ای فرهیخته و با بصیرت چون سرکار عالی به سوی ؟ ... شعر و شعور برای شاختن و وصل کردن است یا برای سوختن و فصل کردن ؟ : « ما برای وصل کردن آمدیم » ... انشاء الله که بنده شعر را بد متوجٌه شده ام ؛ انشاء الله که از عوارض شناسنامه ای بنده است ... استوار و پایدار باشید انشاء الله .
|
هستی قصیده بود و خدا با ظرافتش زن را شبیه مصرعی از عشق آفرید .. . . . ققنوس مادر همه ی واژه ها شد و پایان او تولد یک نسل آتشین باران گرفته بود و زنی دل شکسته داشت در شعر از شعور خودش درد می کشید سلام بانو . پشت شعر زیبا و هنرمندانه ی شما تفکری ناب نهفته است . عالی
|
سلام خانم دکتر رضایی بزرگوار ما طیف نا گسسته ای از نور و آتشیم مثل شکاف خوردن کعبه به نام عشق معراج در تولد یک تکه نور پاک فریاد سرخ بر سر یک کاروان یزید روزتان مبارک ، مشتاق دیدار .... کم پیدایید ؟؟؟ البته هر وقت هم تشریف می آورید با دست پر می آیید درود بر شما ....مثل همه ی آثار باارزشتان بسیار زیبا و خواندنی بود
|
سلام خانم رضایی مرحبا به این ذوق شاعرانه و فکر بلند بر قرار و بر مدار یا علی
|