 
   
	
	مدتی ست از خاکم دور هستم ولی همیشه در اندیشه این خاک و ملتم هستم
	.هیچ کجا وطن نمیشود ولی سرنوشت را ان که رقم میزند می پذیرم
	.خط هایی مینگارم هر آنچه که اسم آنرا مینامید حاکی از احساس من است
	. نوشته های من اکثرا حزنی مخصوص دارد .
	
	****
	فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد
	شرمنده رهروی كه عمل بر مَجاز كرد
	 اي كبك خوش خرام كجا ميروی بايست
	غرّه مشو كه گربه ی زاهد نماز كرد
	حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل
	ما را خدا، ز زهد و ريا بی نياز كرد.
	
	حافظ
	
	ابوحنیفه روزی می گذشت
	کودکی را دید که در گِل بمانده.
	گفت: گوش دار تا نیفتی.
	کودک گفت:افتادنِ من سهل است،اگر بیفتم تنها باشم
	اما تو گوش دار که اگر پای تو بلغزد
	همه ی مسلمانان که از پسِ تو آیند بلغزند.