غزل بانو ببین اشکامو خونه
دل شوریده شد دیوونه خونه
می شینم انتظارش تا بیاد اون
که شاید لحظه ای اینجا بمونه
فراقش میزنه آتیش به جونم
دل رسوای من در این زمونه
کجا گردم بدنبالش من زار
که تنها موندم آخه توی خونه
مکن انقدر بیتابی تو ( عرفان)
میگیره دل دیگه هر دم بهونه
ای دل
نگیر ای دل دیگه اینقدر بهونه
میدونم که دلت یه چشمه خونه
شدی واله و شیدا ای دل زار
نمیاد اون دیگه هرگز به خونه
مکن انقدر تو بیتابی شب وروز
غم و داغ فراقت رو میدونه
تمومه روزو شبها گریه کردی
شدم از دست توای دل دیوونه
دیگه (عرفان) مده دل را به ناکس
که عمری رو چو اون حیرون میمونه
کلمات کلیدی این مطلب :
غزل ،
بانو ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/24 در ساعت : 4:24:2
| تعداد مشاهده این شعر :
989
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.