ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
سلام - عیدشما پرنور - ممنون ازنظرتان - ولی مصرع حوض به این راحتی ، کجاش سخت دروزن نشسته لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
واقعا حیف این مفاهیم زیبا و دلنشین که نه کاملا موزون شود و نه سپید باشد - مثلا در بیت دوم: حوض سی   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما ، بسیار عالی بود و البته ای کاش - فقط این مصرع افسوس درین سیطره بیکار نگردی - روشن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : عباس خوش عمل کاشانی
با درود.به عنوان یکی از مدیران ارشد «سایت بین المللی شاعران پارسی زبان» به شما خوشامد می گویم. - «   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : سید محمدرضا لاهیجی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : عباس خوش عمل کاشانی
در این رباعی به یک اشکال بارز برخوردم و آن هم تنافر لفظی در مصراع سوم است.کنار هم قرار گرفتن «چو» و    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : عباس خوش عمل کاشانی
رباعی قابل قبولی بود اگر در مصراع دوم بیت اول از کلمه ی «قاره» استفاده نمی شد.این کلمه محلی از اعراب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علی معصومی
چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو - درد بی‌حد بنگر بهر خدا هیچ مگو - - دل پرخون بنگر چشم چو جیحو   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : معین حجت
سلام و عرض ادب خدمت استادم بزرگوارم جناب حاج محمدی ... - مثل همیشه عالی ...درود بر شما ... - این   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک عاشقانه ی طولانی
به کهربای دو چشمت قسم که من هر بار
نگاه روی تو کردم ترانه ای جوشید
بریده ام رگ دستم به جای نارنجُ
دل از تراوش خون عاشقانه ای نوشید
.
تو در خیال من آن پهلوان تنهایی
که غصه های دلش را کسی نمی داند
بچرخ! ضرب گرفتم برای این گودُ
ببین که یک زن مرشد  چگونه می خواند
.
به نام‌ حضرت شمشیر و شوق خون بازی
بکش به چله ی کباده ات رهایی را
هزاره هاست زدم زنگ چشمه هایت را
به سینه ات بزن این سنگ آشنایی را
.
به حکم صاحب سردم جوان نطعی پوش
نه وقت تخته شنا و گِوُرگه و میل است
برقص با کِلِ زن‌های بختیاری دشت
که وقت دلبری از دختران یک ایل است
.
تو با لباس محلیُّ رقص مردانه
شبیه باز بزرگ گشوده بالی که
به جستجوی شکار است و باز فرقی نیست
تو در سماعی و یا رقص دستمالی که
.
تو پیش چشم من آن راز ساز سنتوری
که از تناسخ چوب درخت گردو بود
تو تک نوازی پر شور عشق بی مرزی
که در نگاه خلایق همیشه تابو بود
.
اگر چه عشق نمود تمام خوبی هاست
ولی نه این که من از گفتنش گریزانم
به رابعه، به منیژه برای تهمینه
نوشته ام متبلور شوند در جانم
.
به من شجاعت گفتن دهند و بی تردید
به سینه ام بزنند آن نشان شیدایی
نه ترس دارم و اندوه و غم که لبریزم
من از گدازه ی آتشفشان شیدایی
.
«تو عاشقانه ترین اتفاق دنیایی
من آن مهاجر گیجی که بی تو می میرد»
تو با شکوه و پر از موج های دریایی
من آن زمین خلیجی که بی تو می میرد
.
تو آن ستاره ی قطبی به وقت گمراهی
من آن مسافر کشتی که بی تو می میرد
تو آسمان گرفته، پر التهابی و من
دهان تشنه ی دشتی که بی تو می میرد
.
تو آن گرانش ماهی، به روی اقیانوس
من آن تلاطم آبی که بی تو می میرد
تو آن نسیم نوازش میان باغستان
من آن تکانش تابی که بی تو می میرد
.
تو شاخسار درختی، شبیه آغوشی
من آن شکوفه ی سیبی که بی تو می میرد
تو سنگ ها و ستون های تخت جمشیدی
من آن شکسته صلیبی که بی تو می میرد
.
تو خمره ای پر خواهش درون سردابی
بلوغ میوه ی تاکم که بی تو می میرد
تو انقلاب زمستان و برف دی ماهی
نیاز خفتن خاکم که بی تو می میرد
.
برای قایق ذوقم تو تند بادی و من
چو بادبان بلندی که بی تو می میرد
تو آن عقاب طلایّی ِِ زخمی از پرواز
من انتظار سهندی که بی تو می میرد
.
تو رشته کوه وسیع جنوب غربی و من
بلوط و اَرژَن خود رو که بی تو می میرد
تو ساعت خنکای غروب خورشیدی
من عطر آن گل شب بو که بی تو می میرد
.
تو گرگ رفته به دریا برای فرگشتی
منم چو زوزه ی جفتی که بی تو می میرد
به پای دفتر شعر فراق شاعر مرد
نگو به من که نگفتی که بی تو می میرد
.
پس از تمامی آن مرگ های پی در پی
شروع می شوم از آن اتاق تاریکی
که از شکستگی شیشه ها نوازش دید
و می جهد به دلم لاخه نور باریکی
.
شبیه جنبش یک گرد باد طولانی
هجوم خاطره ای از تو بی قرارم کرد
ندیده ام به خودم رنگ هیچ آهنگی
غرور زخمه‌ی انگشت تو سه تارم کرد
.
هلال پیرهنم میل چاک خوردن داشت
تپش گرفت سرودم که بت پرست توست
به آیه های نگاهت دلم چه مومن شد
به رستخیز و به شق القمر که دست توست
.
قسم به پاکی آغوش مهربان خودت
قسم به آتش سوزان که بوسه مظهر توست
نگفته ام به کسی شرح شرم لبخندت
«تبارک الله از این فتنه ها که در سر توست»
.
مرور می شود انگار طعم سیگارت
به روی خون لبم چون همیشه بوی توست
انار بغض نفس گیر آخرین دیدار
«شبیه گونه ی سیبم که در گلوی توست»
.
دوباره پرت شدم در اتاق تنهایی
نمور و سرد و سیاه است اجاق تنهایی
ولی برابر او من نمی زنم زانو
فرو نمی دهم از غم بزاق تنهایی
.
تو در منی چه هراس از مسافت دوری؟!
به آن لطافت گلبرگ های شیپوری
قسم که با تو دمی من نپَژمُرم هرگز
عبور می کنم از دردهای دستوری
.
قسم به غربت معنا درون این دنیا
میان چنته ی شعرم بساط آهی نیست
که حرف دل شد و باید بگویمت ای عشق!
برای خستگی ام جز تو جان پناهی نیست


سروده شده در ۱۲ دی ماه یک هزار و چهارصد و یک خورشیدی

پ.ن: برای زاده ی این روز که زادمش با عشق...
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1401/10/12 در ساعت : 21:46:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  86


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 661 | بازدید دیروز : 21,731 | بازدید کل : 149,572,684
logo-samandehi