ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
سلام - عیدشما پرنور - ممنون ازنظرتان - ولی مصرع حوض به این راحتی ، کجاش سخت دروزن نشسته لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
واقعا حیف این مفاهیم زیبا و دلنشین که نه کاملا موزون شود و نه سپید باشد - مثلا در بیت دوم: حوض سی   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پدر عشق بسوزد
از غمِ دوریت آزرده دل و گریانم
مثلِ مرغی که زمین گیر شده نالانم

حال و روزِ منِ درمانده خودش می گوید
که چه اندازه خرابم .. چقدَر ویرانم

اشک از دیده که نه از نگهم خون جاریست
ترسم این سیلِ سرازیر کند بُنیانم

بیش از این تاب ندارد دلِ من کاری کن
عوضِ آنکه کُنی این همه سرگردانم

در تمنّایِ تو کم مانده دلم آب شود
اندکی رَحم کن آهن که نیَم .. انسانم !

واقعاً این همه دلسوختگی کافی نیست ؟
خانه آباد .. به لب آمده دیگر جانم !

*
من به پابوسیِ تو از همه مشتاق ترم
" پدرِ عشق بسوزد که در آمد پدرم "
*

ای که در هر دو جهان بی برو بَرگرد شَهی
به بلندایِ مقامت نرسد هیچ مَهی

بر سرِ کویِ تو فریاد کشم از تهِ دل
به رعایایِ جگر سوخته هم کُن نگهی

مانده پا در گِل و غمخوار ندارم .. آقا ...
یاریم کن که پس و پیش نمانده ست رهی

ناشتاییم شده غصّه و شامم افسوس
کاش از اینهمه اندوه نجاتم بدهی

کاش طوری بشود مثلِ نسیمِ سحری
دست از زلفِ تو بیرون نکشم هیچ گهی

گر نباشد نظرِ لطفِ تو باید چه کند
معصیت کار یکی مثلِ منِ رو سیهی

*
روزها وصلِ تو را می طلبم تا دلِ شب
بَدم امّا تو بزرگی کن و از نو بطلب
*

نیست زلفی ز سرِ زلفِ تو رویایی تر
همه شیدایِ تو من از همه شیدایی تر

بی خرد آنکه شد از دوریِ لیلی مجنون
غافل از اینکه تویی از همه لیلایی تر

نازکش می طلبد عشوه یِ کَنعانیِ تو
نه یکی مثلِ زلیخا .. که زلیخایی تر

دین و دل می رود از شهر .. چرا که رویت ...
از رخِ یوسفِ مصریست تماشایی تر

با سخاوت تری از حضرتِ موسی گر چه ...
هر دو بَحرید ولی قلبِ تو دریایی تر

برتر از نوحی و از آدم و از ابراهیم
نفست از دمِ عیساست مسیحایی تر

//
" تو که خورشیدِ جهانی به جهان می تابی"
چه کنم تا که منِ شب زده را دریابی
//

چه کنم حال اگر گریه و زاری نکنم
دیدنِ رویِ تو را لحظه شماری نکنم

همه در خوابِ خوش و من نگران از سرِ شب ...
تا خودِ صبح به جز فکرِ تو کاری نکنم

آنقدر خاطره دارم ز سرِ کویت که ...
جز خراسان هوسِ هیچ دیاری نکنم

من که از دوریِ تو غرقه یِ دریایِ غمم
پس چرا در طلبت پای فشاری نکنم

درد شیرین نبود .. دوریِ تو می کُشدم
این دو خط شکوه اگر گاه گُداری نکنم

جان به لب کرده مرا دردِ فراقِ تو ولی ...
باز با این همه جز شکر گذاری نکنم

*
ای مرا پنجره فولادِ تو چون آبِ حیات
جانِ ناقابلِ من باد فدایِ کفِ پات
*


#مهران_ساغری
#یا_انیس_النفوس
#ترکیب_بند
چهارشنبه های امام رضایی

۱۴۰۱/۰۵/۱۸
کلمات کلیدی این مطلب :  دوری ، عشق ، زلف ، لیلی ، زلیخا ، یوسف ، موسی ، ابراهیم ، آدم ، مهران ساغری ،


   تاریخ ارسال  :   1401/5/19 در ساعت : 12:20:6   |  تعداد مشاهده این شعر :  216


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,627 | بازدید دیروز : 28,773 | بازدید کل : 152,155,031
logo-samandehi