ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصه‌ی دیوانگی
خانه خــرابی های دل سامان نمی‌گیرد چرا دلشــوره های لعنتـی پایان نمی‌گیرد چرا/ روزی‌ دو چشم روشنت شد قبله‌گاه حاجتم رفتی، دل خوش باورم ایمـان نمی‌گیرد چرا/ تا ژاله‌های‌ چشم‌ من افتاده در دشت‌‌و چمن ابـر سیــاه آسِمــان بــاران نمی‌گیـرد چـرا/ باغصه‌ها سر میکنم هر روز وشب‌را بعد تو این قصــه‌ی دیوانگی آسان نمی‌گیرد چرا/ عطر تنت جامانده ‌بر هرگوشه‌ی تخت‌‌وتنم تبریز آغوشم از آن، یک جان نمی‌گیرد چـرا/ راهی ‌نمانده بعد از این‌ تا معبد چشمـان‌ تو قلـب پریشـانت دگــر مهمـان نمی‌گیرد چرا / دل‌هـا شکست‌ و غصه‌ها شد میهمان هردلی نفـرین و آه عاشقـان دامان نمی‌گیرد چــرا/ دلواپسـی های مــرا شـاید نفهمـی تو، ولـی درد دل وامـانده‌ام درمـان نمی‌گیرد چرا/ #بهاره_کیانی ✍ ۹۸/۲/۶
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1398/11/1 در ساعت : 18:26:52   |  تعداد مشاهده این شعر :  245


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی اصغر اقتداری
1398/11/3 در ساعت : 17:49:33
درود بر شما.
غزل عاشقانه وگله آمیز ی خواندم.
باید به عرض برسانم که احساس می شود از ردیف «نمی گیرد چرا» نتوانسته اید بهره لاارم را ببرید وبه اصطلاح از آن کار بکشید.
غرل با بیت:
خانه خــرابی های دل سامان نمی‌گیرد چرا/ دلشــوره های لعنتـی پایان نمی‌گیرد چرا/شروع می شود.
اما دربیت دوم..«روزی دو چشم....» شاعر حتما می داند که اگر فقط به گفتن چشم بسنده می کرد منطورش را می رساند پس کلمه ی «دو » می تواند حشو باشد....

(...می شد بگویند:یک روز چشم روشنت شد قبله گاه حاجتم....مسئول بخش نقد)

روزی‌ دو چشم روشنت شد قبله‌گاه حاجتم / رفتی، دل خوش باورم ایمـان نمی‌گیرد چرا/
درپایان مصراع نوشته اید «ایمان نمی گیرد چرا »... که باید میگفتید «ایمان نمی آرد چرا»...
تا ژاله‌های‌ چشم‌ من افتاده در دشت‌‌و چمن / ابـر سیــاه آسِمــان بــاران نمی‌گیـرد چـرا/
بین دو مصراع چندان ارتباطی نمی بینم.
باید می گفتید :بس که از چشمان من ژاله بردشت وچمن باریده نیازی به باریدن باران نیست... مگر این که مصراع
اول را طوری تغییر بدهید که باغصه‌ها سر میکنم هر روز وشب‌ ...باران نمی گیرد چرا در مصراع دوم معنا بگیرد.
این قصــه‌ی دیوانگی آسان نمی‌گیرد چرا/
این دیوانگی با من بگو آسان نمی گیرد چرا ... اگر این گونه. می گفتید مفهوم رساتر می شد.
عطر تنت جامانده ‌بر هرگوشه‌ی تخت‌‌وتنم / تبریز آغوشم از آن، یک جان نمی‌گیرد چـرا/
چه ارتباطی بین عطری که بر تخت وتن جامانده باتبریز آغوش دارد وآن هم یک جان گرفتن که کلمه ی یک قطعا حشو است حتی اگر بپذیریم که آغوش تب ریز را به آغوشی گرم وتب دار تشبیه کنیم که بین تب وریز باید فاصله باشد.
راهی ‌نمانده بعد از این‌ تا معبد چشمـان‌ تو / قلـب پریشـانت دگــر مهمـان نمی‌گیرد چرا /
این بیت مشکلی ندارد.

(البته به نظر نمی رسد مهمان نگرفتن معنای مهمان نپذیرفتن ومهمان نخواستن بدهد...باز هم مسئول بخش نقد)

دل‌هـا شکست‌ و غصه‌ها شد میهمان هردلی / نفـرین و آه عاشقـان دامان نمی‌گیرد چــرا/
دامان چه کس یا چه.چیزی را نمی گیرد
دلواپسـی های مــرا شـاید نفهمـی تو، ولـی / درد دل وامـانده‌ام درمـان نمی‌گیرد چرا/
در این جا نیز ردیف باید درمان نمی گردد یا درمان نمی یابد می بود.
بازدید امروز : 12,240 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,233,447
logo-samandehi