برق که می رود اقاجان یک دور ازبالا تاپایین حکومت رایاد میکند ،ننه جان الله اکبر می گوید،دایی جواد صلوات می فرستد ومادرم به عکس عماد روی تاقچه خیره میشود.ومن چراغ نفتی یادگار شبهای وضعیت قرمز زمان جنگ راروشن میکنم ،وکل خانه بوی کل معصومه را برمی دارد.کل معصومه ازابادان جنگ زده امد توی اتاق پایینی وتا وقتی که مرد دیگه نشد بره ابادان،اما کل جونش وزندگیش بوی وقتی برق نیست را میداد.خدا رحمتش کنه